کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُرَيْشٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ] (اِخ ) ابن زنگی . از امیران لشکر سلطان سنجر بود، که پس از شکست خوردن سنجر به دست اوزخان خطایی به قتل رسید. (اخبار الدولة السلجوقیه ص 94).
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ] (اِخ ) دندانی .غلام طاهربن حسین بن مصعب ذوالیمینین است ، که در جنگ محمدامین و مأمون به سال 198 هَ . ق . محمدامین به دست او کشته شد. روز پس از این واقعه طاهر سر او را به سوی مروان فرستاد. (تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 310).
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق َ ] (ع ص ) شتر استوار و توانا.(منتهی الارب ). من الجمال الشدید. (اقرب الموارد).
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) (ابو...) دهی است معروف در راه مصعد که میان آن تا واسط یک فرسنگ فاصله است . (از معجم البلدان ).
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) (مقابر...) در بغداد است ، و آن مقابر باب التبن است ، و در آنها است قبر امام موسی کاظم بن جعفر صادق بن محمد باقربن علی زین العابدین بن حسین شهیدبن علی بن ابی طالب رضی اﷲ عنهم . (از معجم البلدان ).
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) ابن بدران عقیلی . از سران لشکر سلطان طغرل بیک سلجوقی است . وی با قتلمش بن اسرائیل به جنگ بساسیری رفت . رجوع به قتلمش بن اسرائیل و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 355 شود.
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام قبیله ای است . پدر این قبیله نضربن کنانه است . این قبیله را قریش نامند از آن جهت که گرد حرم فراهم آمده اند... (منتهی الارب ). صنف دوم از عدنانیان و از دوده ٔ نضربن کنانه هستند. در وجه تسمیه به قریش اقوالی است . گویند نضر ...
-
قریش
لغتنامه دهخدا
قریش . [ ق ُرَ ] (اِخ ) عالم الدین ابوالمعالی . از قبیله ٔ بنی عقیل و از امراء موصل بود که از سال 443 تا 453 هَ . ق .در موصل به امارت منصوب بود. در 458 وفات یافت . (طبقات سلاطین اسلام ص 106 و جدول مقابل ص 104 همان کتاب ).
-
ابن قریش
لغتنامه دهخدا
ابن قریش . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) قاضی صفی الدین ابوالمجید عبدالرحمن بن عبدالعزیز. از مشاهیر کُتّاب . و او در خدمت صلاح الدین ایوبی شغل کتابت داشت . در 586 هَ .ق . به عَکّه مقتول و در قدس شریف دفن شده است و قصبه ٔ قیساریه ٔ ابن قریش به مصر بدو منسوب است...
-
صقر قریش
لغتنامه دهخدا
صقر قریش . [ ص َ رَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج کندی تُجیبی قاضی مصر و از علمای بزرگ آنجاست . قضاوت و خلافت سلطان برای وی فراهم گشت و در حدیث ثقه بود. به سال 95 هَ . ق . درگذشت . (الاعلام زرکلی ص 512).
-
قم قریش
لغتنامه دهخدا
قم قریش .[ ق َ ] (اِ مرکب ) صورتی از قمل قریش و آن حب صنوبر صغار است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به قَمل شود.
-
قریش آباد
لغتنامه دهخدا
قریش آباد. [ ق ُ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 243 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
مقابر قریش
لغتنامه دهخدا
مقابر قریش . [ م َ ب ِ رِ ق ُ رَ ] (اِخ ) مقبره ای است در بغداد و قبر موسی بن جعفر (ع ) در همین جاست . منصور چون شهر بغداد بنا کرد این محل را مقبره قرار داد. (از معجم البلدان ). نام گورستان و محله ای بزرگ بود دارای بارو در بغداد. جعفربن منصور عباسی د...
-
احابیش قریش
لغتنامه دهخدا
احابیش قریش . [ اَ ش ُ ق ُ رَ ] (اِخ ) گروهی از قریش که در دامنه ٔ کوه حُبشی فرود مکه ، سوگندیاد کردند تا همیشه در دفع دیگران با هم اتحاد کنند. رجوع به امتاع الاسماع مقریزی چ مصر جزء اول ص 127، 218، 219، 255، 278، 280، 285، 288، 289، 378 شود.
-
حنای قریش
لغتنامه دهخدا
حنای قریش . [ ح َ ی ِ ق ُ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حناقریش شود.