کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُرَى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق َ ری ی ] (اِخ ) جایی است در یمامة که تاکنون مسکن خاندان ذوالرمة است . (معجم البلدان ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق َ ری ی ] (ع اِ) آبرو دور زمین ، یا آب راهه از بالا سوی نشیب ، یا ازپشته به سوی مرغزار و باغ . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). مسیل الماء من التلاع ، و قیل مدفعه من الربوة الی الروضة. (اقرب الموارد). ج ، اَقْریة، اَقراء، قَرْیان . (منتهی الارب...
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق َرْی ْ ] (ع مص ) گرد آوردن آب را در حوض . || گرد کردن ستور لقمه ٔ نشخوار را در کنج دهن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ِ را ] (ع اِ) آب گردآمده در حوض . || مهمانی . قرا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ِرْ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قریه ، و آن تیره هائی است از قبیله هائی چند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ ] (اِخ ) نام یکی از تیره های اسپری قلخانی گوران . زمستان در گرمسیر پشت تنگ ذهاب ساکن می شوند و تابستان برای زراعت و تعلیف احشام خود حدود زنجیرگوران می آیند. سکنه ٔ آن 55 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ ] (حامص ) فتق بیضه . دبه خایگی . بادخایگی . رجوع به غر و غری شود.
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ را ] (اِخ ) (ام الَ ...) لقب شهر مکه است . (معجم البلدان ). رجوع به ام القری ̍ شود.
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ را ] (اِخ ) (وادی الَ...) وادیی است میان شام و مدینه ، و آن بین تیماء وخیبر واقع شده و در آن دههای بسیاری است . ولی اکنون همه ویران شده است . و آبهای آنها هدر میروند و کسی از آنها بهره مند نمیشود. ابوعبیداﷲ سکونی گوید: وادی القری منازل قض...
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ را ] (ع اِ) ج ِ قریه . (معجم البلدان ) (اقرب الموارد). رجوع به قریه شود.
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُ ری ی ] (ع اِ) ج ِقَرْو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرو شود.
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُرْ را ] (اِخ ) موضعی است ، یا رودباری . (منتهی الارب ). جائی است در بلاد بنی حارث بن کلب . جعفربن عله ٔ حارثی گوید : الهفی بقری سحبل حین اجلبت علینا الولایا و العدو المباسل .(معجم البلدان ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُرْ ری ی ] (اِخ ) نام وی مسلم بن مخراق ، از محدثان است . وی از ابن عمر روایت کند و ابن عون و شعبه از او روایت دارند. (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قری
لغتنامه دهخدا
قری . [ ق ُرْ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قرة، و آن تیره ای است از عبدالقیس . (اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
قری سفیان
لغتنامه دهخدا
قری سفیان . [ ق ری ی ُس ُف ْ ] (اِخ ) جائی است در یمامه . (معجم البلدان ).