کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُرص کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان از نواحی تفلیس . (معجم البلدان ). رجوع به قارص شود.
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق َ ] (ع مص ) شکنجیدن به دو انگشت . || گزیدن کیک . || زواله برکندن زن ازخمیر. || به سرانگشت گرفتن و بریدن و خمیر گستردن . و فعل آن از باب نصر است . (منتهی الارب ).
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ] (اِخ ) نام خواهرزاده ٔ حارث بن ابی شمر غسانی . (منتهی الارب ).
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ] (ص ) محکم . قایم .
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) حب که جهت معالجه ٔ امراض یا تسکین درد مورد استفاده دارد : و پلپل وسپندان در آن قرصها تعبیه کرد. (سندبادنامه ص 97).
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ] (ع اِ) کلیچه . (منتهی الارب ) (مقدمة الادب زمخشری ). || گرده ٔ آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قرصة شود. ج ، قَرِصَة، اقراص ، قُرَص . (منتهی الارب ) : سر از البرز برزدقرص خورشیدچو خون آلوده دزدی سر ز مکمن . منوچهری .من کیستم ...
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ ](اِخ ) ریگ توده ای است در زمین غسان . (منتهی الارب ).
-
قرص
لغتنامه دهخدا
قرص . [ ق ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ قُرْص . (منتهی الارب ).
-
قرص رویین
لغتنامه دهخدا
قرص رویین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به معنی گهریال ، و این لفظ ساخته ٔ هندیان فارسی دان است . (آنندراج ).
-
قرص زر
لغتنامه دهخدا
قرص زر. [ ق ُ ص ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ). رجوع به قرصه ٔ زر شود.
-
قرص سیمین
لغتنامه دهخدا
قرص سیمین . [ ق ُ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه است . (آنندراج ).
-
قرص کمر
لغتنامه دهخدا
قرص کمر. [ ق ُ ص ِ ک َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تخم گیاهی است از تیره ٔ گیاهان سماقی درشت و دارای مغز نشاسته ای که برای ساختن ضماد به کار میرود. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 217 و 218 شود.
-
قرص زر مغربی
لغتنامه دهخدا
قرص زر مغربی . [ ق ُ ص ِ زَ رِ م َ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است در محل غروب . (آنندراج ).
-
قرص گرم و سرد
لغتنامه دهخدا
قرص گرم و سرد. [ ق ُ ص ِ گ َم ُ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نیرین است که آفتاب و ماه باشد. (برهان ) (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
قرص و قایم
لغتنامه دهخدا
قرص و قایم . [ ق ُ ص ُ ی ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) محکم و استوار.