کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قُدّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سهی قد
لغتنامه دهخدا
سهی قد. [ س َ ق َ دد / ق َ ] (ص مرکب ) سهی قامت . بلندقامت . موزون اندام : برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان . فردوسی .چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان کآید بجلوه سرو صنوبرخرام ما. حافظ.ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ...
-
قد دادن
لغتنامه دهخدا
قد دادن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) رسیدن : این حوض به من قد نمیدهد. عقلم به این کار قد نمیدهد.
-
قد کشیدن
لغتنامه دهخدا
قد کشیدن . [ ق َ ک َ / ک ِ دَ ](مص مرکب ) برخاستن به تعظیم . (آنندراج ). || نمو کردن . نشو و نما کردن . بالا کردن : قد میکشد حسود که بیمار شد مسیح اما همان حکایت سرو است با کدو.مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
میان قد
لغتنامه دهخدا
میان قد. [ ق َ ] (ص مرکب ) به معنی میان بالاست . (از آنندراج ) (از شعوری ج 2 ص 363). میان بالا. متوسطالقامه . که قامتی نه بلند و نه کوتاه دارد. و رجوع به میان بالا شود.
-
میانه قد
لغتنامه دهخدا
میانه قد. [ ن َ / ن ِ ق َ ] (ص مرکب ) میان بالا و میان قد. (ناظم الاطباء). متوسطقامت . (آنندراج ). میانه قامت . میانه بالا. معتدل القامه . (یادداشت مؤلف ). صعت . (منتهی الارب ): ترکة؛ زن میانه قد. (منتهی الارب ).
-
افراشته قد
لغتنامه دهخدا
افراشته قد. [ اَ ت َ / ت ِ ق َ ] (ص مرکب ) آخته قد. (مؤید). بلندبالا. کذا فی المحمودی . (فرهنگ شعوری ).
-
الف قد
لغتنامه دهخدا
الف قد. [ اَ ل ِ ق َ / اَ ل ِ ق َدد ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است از جهت راستی قامت . (بهار عجم ) (آنندراج ). کنایه از معشوق راست قامت . الف قامت . سروقد. راست بالا. رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 32 شود : مو آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف ...
-
پست قد
لغتنامه دهخدا
پست قد. [ پ َ ق َ ] (ص مرکب ) رجوع به پست شود.
-
خوش قد
لغتنامه دهخدا
خوش قد. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َدد / ق َ] (ص مرکب ) خوش قامت . خوش بالا. رشیق . متناسب القامه .
-
جامه بر قد دوختن
لغتنامه دهخدا
جامه بر قد دوختن . [ م َ / م ِ ب َق َ ت َ ] (مص مرکب ) جامه به اندازه ٔ قامت کسی دوختن ،مجازاً، آفریدن . پدید آوردن . خلق کردن : عاجز ز ثناش فکر و خامه بر قد فلک که دوخت جامه .میرزا فصیحی (از آنندراج ).
-
قد و بالا
لغتنامه دهخدا
قد و بالا.[ ق َ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قامت : ترا به سروین بالا قیاس نتوان کردکه سرو را قد و بالا بذان تو ماند. دقیقی .شیوه و ناز تو شیرین ، خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش .حافظ.
-
قد و قواره
لغتنامه دهخدا
قد و قواره . [ ق َدْ دُ ق َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) اندام . قامت .- به قد و قواره ٔ او ؛ به بلندی قامت و اندام او.
-
بی قد و قدم
لغتنامه دهخدا
بی قدو قدم . [ ق َدْ دُ ق َ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی +قد + و + قدم ) مدور. گرد. سر و ته یکی : بچگان زاد مدور همه بی قد و قدم صدوسی بچه ٔ اندرزده دودست بهم . منوچهری .رجوع به قد شود.
-
خوش قد و بالا
لغتنامه دهخدا
خوش قد و بالا. [ خوَش ْ / خُش ْ ق َدْ دُ / ق َ دُ ](ص مرکب ) رشیق . بلندبالا. خوش قامت . خوش قد و قامت .
-
خوش قد و قامت
لغتنامه دهخدا
خوش قد و قامت . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َدْ دُ / ق َ دُ م َ ] (ص مرکب )خوش قامت . بلندبالا. متناسب القامه . خوش قد و قواره .