کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَلیْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق َل ْی ْ ] (ع مص ) بریان کردن گوشت . || بر سر زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ِ لا ] (ع اِ) قُلَة است و آن دو چوب است که کودکان با آنها بازی کنند. (منتهی الارب ). رجوع به قُلَة شود. || قِلْی ْ. رجوع به قِلْی ْ شود.
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ِ لا ] (ع مص ) دشمن داشتن است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قَلاه ُ قلی ؛ ابغضه . (اقرب الموارد). || (اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ).
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ِل ْ لی ] (اِخ ) دهی است از دهستان شیخواست بخش اسفراین شهرستان بجنورد ، واقع در 85هزارگزی شمال باختری اسفراین و 15هزارگزی شمال مالرو جان آباد به جاجرم ، موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن سردسیری است . 789 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول...
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ِل ْی ْ ] (ع اِ) آنچه از حمض و نخود سوخته سازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) و به آن قلیا و قیلیاء نیز گویند. (اقرب بنقل از اساس ). || آب اشنان . (منتهی الارب ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ُ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ محمود صالح ایل چهار دانگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) ترکیبی است از قل به معنی غلام + «ی » علامت اضافه : محمد قلی ، عباسقلی ، حسنقلی .
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ُ لا ] (ع اِ) سر کوه . || تارک مرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مفرد آن قُلَة است . (اقرب الموارد).
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ ق ُل ْ لا ] (ع ص ) دختر پست قامت . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) .دختر پست و کوتاه بالا. (ناظم الاطباء).
-
قلی
لغتنامه دهخدا
قلی . [ق َ لا ] (ع اِ) قلیا. قِلْی ْ. قلی الصباغین . شب العصفر. (مخزن الادویه ). و در اصفهان گهلا و در خراسان شخار و در گیلان و شیراز قلیا و به هندی سجی و ساجی و درکابل اشغار نامند. و آن چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که برزمین اندک کودی میکنن...
-
قلی قلی
لغتنامه دهخدا
قلی قلی . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 31هزارگزی شمال خاوری گیلان و 6هزارگزی باختر قیطول . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات ، پنبه ،...
-
کلاته قلی
لغتنامه دهخدا
کلاته قلی . [ ک َ ت ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته قلی
لغتنامه دهخدا
کلاته قلی . [ ک َ ت ِ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
فرج قلی
لغتنامه دهخدا
فرج قلی . [ ف َ رَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شرفخانه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در پانزده هزارگزی باختر شبستر و دوهزارگزی شوسه ٔ صوفیان به سلماس . ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل که دارای 482 تن سکنه است . از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غل...
-
غیب قلی
لغتنامه دهخدا
غیب قلی . [ غ َ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان که در 26هزارگزی باختر تویسرکان و 8هزارگزی شمال شوسه ٔ تویسرکان به کرمانشاه واقع است . کوهستانی و سردسیر است . سکنه ٔ آن 300 تن است که به کردی و فارسی سخن میگویند. آب آن از دره ٔ ...