کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَلْبَيْنِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلبین
لغتنامه دهخدا
قلبین . [ ق ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است به دمشق . و گاهی باء آن را کسره دهند. (منتهی الارب ).
-
قلبین
لغتنامه دهخدا
قلبین .[ ق َ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قلب در حالت نصبی و جری .- ذوالقلبین ؛ لقب جمیل بن معمر است ، و درباره ٔ وی این آیه نازل شد: ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه . (قرآن 4/33). رجوع به ذوالقلبین شود.
-
جستوجو در متن
-
رزمة
لغتنامه دهخدا
رزمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) یک بار خوردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || یک بار در روز خوردن مانند وجبة. (از اقرب الموارد). اکل الرزمة؛ در روز یک بار طعام خوردن . (ناظم الاطباء). مؤلف نشوء اللغة تحت عنوان «اجتماع القلب و الابدال فی الکلمة الواحدة او...
-
جوف
لغتنامه دهخدا
جوف . [ ج َ ] (ع اِ) زمین پست و هموار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شکم و درون هر چیزی . (منتهی الارب ). جوف از انسان شکم او و از خانه ، اندرون آن : نه طفل زبان بسته بودی ز لاف همی روزی آمد به جوفت ز ناف . سعدی .ماجعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه . ...
-
ذوالقلبین
لغتنامه دهخدا
ذوالقلبین .[ ذُل ْ ق َ ب َ ] (اِخ ) لقب جیمل بن معمربن حبیب بن عبداﷲ فهری ، مکنی به ابی معمر. فیه نزلت : ما جعل اﷲ لرجل من قلبین فی جوفه (قرآن 33 / 4). وی معاصر رسول اکرم و از مشرکین قریش است . او حافظه ٔ قوی داشت و چیزها نیکو بیاد گرفتی و از این رو ...
-
رجل
لغتنامه دهخدا
رجل . [ رَ ج ُ ] (ع اِ) مقابل زن . (از اقرب الموارد). مرد مقابل زن یعنی وقتی که بالغ شده محتلم گردد،و یا از وقتی که متولد میشود اطلاق رجل بر آن میگردد. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنس نر از بنی آدم آنگاه که از بچگی به بلوغ رسد. (از ت...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) مأمون بن مأمون خوارزمشاه . بازپسین امیر این خاندان . معاصر سلطان محمود غزنوی . و محمود حره ٔ کالجی دختر سبکتکین را بزنی بوی داد. ودولت مأمونیان پس از درگذشتن او برافتاد. ابوریحان بیرونی هفت سال در خدمت وی ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد.[ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسن میمندی مکنی به ابوالقاسم ،و بنا بگفته ٔ بعضی ابوالحسن ، و ملقب به شمس الکفاة وزیر معروف سلطان محمود و پسر وی مسعود است . پدر احمد، حسن ، در زمان سبکتکین ، عالم بُست بود و به اتهام اختلاس در خراج کشته شد. احمد برادر رضاع...