کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَلَت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و فعل آن ازسمع است . || (اِمص ) هلاک . (منتهی الارب ).
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ ق َ ] (اِ) نبات الجاروس . (فرهنگ فرانسه ٔ سعید نفیسی ). نوع گیاهی است از دسته ٔ گل گاوزبان . گیاهی است که میوه اش از چهار برگه ٔ سخت تشکیل میشود و سی قسم از آن دیده شده و در اغلب نواحی معتدل میروید. نوعی از آن به ارتفاع 50 سانتی متر میرسد و د...
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ ق َ ] (ص ) قلتبان است که دیوث و قواده و بی حمیت باشد. (آنندراج ).
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ ق َ ] (ع اِ) مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید. ج ، قِلات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابرد من ماء القلت و القلات . (اقرب الموارد).- قلت الابهام ؛ مغاک که در زیر انگشت ابهام است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- قلت الثریدة ؛ الوقبة. (اقر...
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ ق ِل ْ ل َ ] (ع مص ) قِلّة. نقصان . کم بودن . مقابل کثرت . رجوع به قِلّة شود.
-
قلت
لغتنامه دهخدا
قلت . [ق َ ل ِ ] (ع ص ) مرد کم گوشت . (منتهی الارب ): رجل قلت ؛ ای قلیل اللحم . (اقرب الموارد). رجوع به قَلْت شود.
-
قلت هبل
لغتنامه دهخدا
قلت هبل . [ ق َ ت ُ هَِ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است ، و حفصی گوید در رأس العارض است . (معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلتیدن . به معنی غَلط است که از غلطیدن باشد، و غلط معرب آن است . (از برهان قاطع) (آنندراج ). غلتیدن بود و به پهنا گردیدن . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). چرخیدگی به روی خود (ناظم الاطباء).ترکیب ها:- غلت خوردن . غلت دادن . غ...
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ] (ع مص ) برانداختن بیع. (منتهی الارب ). به هم زدن بیع و شری : غلت البیع و الشراء غلتاً؛ اقاله . (اقرب الموارد). || تنزل قیمت متاعی به سبب کمی مقدار یا خرابی کیفیت آن .عدم اعتبار از حیث کیفیت یا کمیت . (دزی ج 2 ص 221).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلط کردن . یا غلت درحساب است و غلط در قول . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غلط کردن در حساب . (تاج المصادر بیهقی ). ناصواب اگر در حساب باشد. (از رسائل تاریخ بیهقی پارسی نغز ص 396). غلط در حساب و کتاب و شماره . (برهان قاطع).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ َل ْل َ ] (ع اِ) غلة. رجوع به غلة شود : و چون به کنار دریا رسیدند وهزر جمله ٔ ذخیره و غلت کی مانده بود به دریا افگند. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 96).
-
غلت
لغتنامه دهخدا
غلت . [ غ ِل ْ ل َ ] (اِمص ) در قزوین و بعض جاهای دیگر به معنی قطر و ستبری و کلفتی و ضخامت و ثخن و عمق آید. ظاهراً کلمه ای است ترکی اصل و ریشه ٔ غلظت عرب ، و یا غلت مصحف مخففی از غلظت عرب است : آفرین به غلتش صلوات بر کلفتیش . (در تداول قزوینیان در وص...
-
غلط
لغتنامه دهخدا
غلط. [ غ َ ] (اِمص ) اسم مصدر از غلطیدن . دراز کشیدن و این در اصل به تاء نقطه دار بوده است . (از آنندراج ). گردیدن چیزی بر روی خود. به پهنا گردیدن . غلت . رجوع به غلت شود.ترکیب ها:- غلط خوردن . غلط دادن . غلط زدن . رجوع به همین مدخل ها شود.
-
غلط
لغتنامه دهخدا
غلط. [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلط کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). غلطکردن در حساب و جز آن . درماندن در چیزی و وجه صوابش نشناختن . یا غلط کردن در قول خاصة، غلت (بالتاء) درحساب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). غلط، با لفظ کردن و شدن و خوردن و افت...