کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَلبُالاَسَد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلب الاسد
لغتنامه دهخدا
قلب الاسد. [ ق َ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) یکی از کواکب صورت اسد و آن از قدر اول است . نام دیگر آن زبره است .- قلب الاسد الملکی ؛ بیرونی آرد : وز ایشان [ چهار ستاره ٔ جبهه ] روشنتر آن است که سوی جنوب است و آن را قلب الاسد الملکی خوانند. (التفهیم ). || ک...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (اِخ ) آبی است به حره ٔ بنی سلیم . (منتهی الارب ).
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در اندلس . رجوع به اسپانی و اسپانیا و نخبةالدهر دمشقی ص 245 شود.
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ] (ع مص ) بر دل کسی زدن . || پشت چیزی را به جانب شکم گردانیدن . || میرانیدن خدای کسی را. || برگردانیدن . || باژگونه گردانیدن . || بازگردانیدن مردمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گویند: قلب المعلم الصبیان ؛ اذا صرفهم الی بیوتهم . (اقرب...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) برگشتن لب . (اقرب الموارد). برگشتگی لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق ُ ] (ع اِ) دستیانه و دست برنجن زنان . (منتهی الارب ). دست برنجن زن برنتافته ، و گفته اند آنچه از آن مفتول باشد از یک طاق نه دو طاق ، و گفته اند استعاره است از قلب نخله (پیه خرمابن ) به خاطر سپیدی آن ، و گفته اند مبنی برعکس است . و در اساس آ...
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ قلیب ، به معنی چاه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلیب شود.
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق ُل ْ ل َ ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر بینا به زیرورو کردن کار: رجل حُوَّل ٌ قُلَّب ٌ و حُولی قلبی و حولی قلب . (اقرب الموارد). رجوع به قلبی شود.
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب .[ ق ِ ] (ع اِ) پیه خرمابن ، یا بهترین برگ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُلب و قَلب شود.
-
عرف الاسد
لغتنامه دهخدا
عرف الاسد. [ ع ُ فُل ْ اَ س َ ] (اِخ )جای جبهه است نزد منجمین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
عرقوب الاسد
لغتنامه دهخدا
عرقوب الاسد. [ ع ُ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) بقار. برد. صیاح . عوا. عواء. (یادداشت مرحوم دهخدا). صورتی است از فلک . رجوع به عواء و بقار شود.
-
عین الاسد
لغتنامه دهخدا
عین الاسد. [ ع َ نُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) چشم شیر. || (اِخ ) منزلی است از منازل قمر، و آن دو ستاره است در مقدم جبهه ، مشهور به طَرف . رجوع به طرف شود.
-
کف الاسد
لغتنامه دهخدا
کف الاسد. [ ک َف ْ فُل ْ اَ س َ ] (ع اِ مرکب ) عرطنیثا. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به عرطنیثا شود. || کف الذئب . (فهرست مخزن الادویه ). جنطیانا. رجوع به جنطیانا شود.
-
ذنب الاسد
لغتنامه دهخدا
ذنب الاسد. [ ذَ ن َ بُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) دومین ستاره ٔ روشن از قدر اوّل در صورت اسد که بر منتهای دم او جای دارد و آن را قطب الاسد و صرفه نیز نامند .و نیز گفته اند ذنب الأسد، جای اسد است در نزد عرب .
-
ساق الاسد
لغتنامه دهخدا
ساق الاسد. [ قُل ْ اَ س َ ] (اِخ ) جای سماک نزد عرب .