کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَدَّمْتُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قدمت
لغتنامه دهخدا
قدمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ) کهنگی و دیرینگی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
قدمة
لغتنامه دهخدا
قدمة. [ ق َ دَ م َ ] (ع اِ) گوسفندی که جلوتر از گوسفندان دیگر به چرا میرود. (از المنجد).
-
قدمة
لغتنامه دهخدا
قدمة. [ ق َ دِ م َ ](ع ص ) تأنیث قَدِم . نیک مبارز. رجوع به قدم شود.
-
قدمة
لغتنامه دهخدا
قدمة. [ق ُ م َ ] (ع اِمص ) پیشی در کار. || دلیری .خرامیدگی . (منتهی الارب ). || (اِ) پی و اثر چیزی . || (مص ) خرامیدن . (منتهی الارب ).
-
قدمت
لغتنامه دهخدا
قدمت . [ ق ِ م َ ] (ع اِمص ) کهنگی و دیرینگی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
بلود
لغتنامه دهخدا
بلود. [ ب ُ ] (اِ) قدمت و کهنگی . (ناظم الاطباء).
-
پیش کسوتی
لغتنامه دهخدا
پیش کسوتی . [ ک ِ وَ ] (حامص مرکب ) حالت پیش کسوت . یکی از مدارج طریقت . || قدمت و برتری در پهلوانی زورخانه .
-
فونتن بلو
لغتنامه دهخدا
فونتن بلو. [ فُن ْ تِم ْ بْل ُ / ب ِ ل ُ ] (اِخ ) شهر کوچکی است در نزدیکی پاریس که قدمت تاریخی دارد. (فرهنگ آمریکائی وبستر).
-
جشه
لغتنامه دهخدا
جشه . [ ج َش ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) آستین پیراهن و قبا و امثال آن . (برهان قاطع) : چون جشه فشانی ای پسر در کویم خاک قدمت چو مشک در دیده زنم .رودکی .
-
جان در قدم کردن
لغتنامه دهخدا
جان در قدم کردن . [ دَ ق َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جان در قدم ریختن . جان را فدای کسی کردن : جان در قدمت کنم ولیکن ترسم ننهی تو پای بر من . سعدی .رجوع به جان در قدم ریختن شود.
-
دیرینگی
لغتنامه دهخدا
دیرینگی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص ) قدمت . قدم . (منتهی الارب ). مقابل نوی . عتاقت . دیرینه بودن . (یادداشت مؤلف ). || (اصطلاح اداری ) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن فاخربن محمد اصفهانی . از علماء. وی در سلسله ٔ سند حدیثی است که از رسول خدا روایت شده و درباره ٔ قدمت کلام خدا است . (ذکر اخبار اصبهان چ لیدن ج 2 ص 161).
-
فطحل
لغتنامه دهخدا
فطحل . [ ف ِ طَ ] (ع اِ) روزگاری که انسان در آن خلق نشده بود: زمن الفطحل ؛ یعنی زمان نوح . و در مبالغه ٔ قدمت چیزی گویند: آن از زمان فطحل است . (از اقرب الموارد). مثل عهد دقیانوس در فارسی .