کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَدَرُهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قدرة
لغتنامه دهخدا
قدرة. [ ق َ دَ رَ ] (ع اِ) شیشه ٔ خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || و گویند: کم قَدَرَة نخلک ؛ یعنی چه مقدار خرمابنان است . و گویند: غرس علی القدرة و هی ان یغرس علی حد معلوم بین کل نخلتین . (منتهی الارب ).
-
قدرة
لغتنامه دهخدا
قدرة. [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرت . توانستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) توانائی . (آنندراج ). || قدرت در اصطلاح علم کلام تمام ارباب ملل مختلف متفقند در آنکه حق تعالی و تقدس قادر است ، یعنی فاعل به اختیار است . اگر خواهد فعل کند، و اگر نخواهد ترک کندبه ح...
-
واژههای همآوا
-
غدره
لغتنامه دهخدا
غدره . [ غ َ رَ ] (اِ) پیکان تیربزرگ . غداره . قداره . کتاره . کثاله : دره ٔ من شده ست از نعمت چون زنخدان خصم پر غدره .(احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 1205).
-
جستوجو در متن
-
قدرت
لغتنامه دهخدا
قدرت . [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرة. توانستن . توانائی داشتن . رجوع به قدرة و قدران شود : میرسد مست و جهانسوز و که دارد قدرت که سر راه به آن شعله ٔ آتش گیرد. کافی سبزواری (از آنندراج ).سرحد خلقت شده بازار اوبکری قدرت شده در کار او.نظامی .
-
قدی
لغتنامه دهخدا
قدی . [ ق ِ دا ] (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: هذا قدی رمح ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
-
نهاز
لغتنامه دهخدا
نهاز. [ ن ُ / ن ِ] (ع اِ) اندازه . قدر. (از منتهی الارب ). زهاء. (متن اللغة). گویند هذا نهاز ذلک ؛ ای قدره . (منتهی الارب ).
-
قیس
لغتنامه دهخدا
قیس . (ع اِ) اندازه . (منتهی الارب ). القاس والقیس ؛ القدر: بینهما قاس ُ رمح و قیس رمح ؛ ای قدره .(اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به قید و قاد شود.
-
قدران
لغتنامه دهخدا
قدران . [ ق ِ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قادر شدن . (آنندراج ). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَةً و مُقْدرَةً [ دُ / دَ/ دِ ] و مِقداراً و قداراً [ ق َ / ق ِ ] و قَدارَةًو قُدوراً و قُدورَةً و قِدْراناً. (منتهی الارب ).
-
مقدرة
لغتنامه دهخدا
مقدرة. [ م َ دُ رَ / م َ دَ رَ / م َ دِرَ ] (ع مص ) توانستن . قَدَر. قَدر. قُدرة. مِقدار. قِدار. قَدارة. قُدور. قُدورة. قِدران . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). || توانگر بودن . (آنندراج ). || (اِمص ، اِ) توانایی . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). قدر...
-
مقتر
لغتنامه دهخدا
مقتر. [ م ُ ت ِ ] (ع ص ) تنگ کننده ٔ نفقه بر عیال . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال . حَظِل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و ...
-
واسطی
لغتنامه دهخدا
واسطی . [ س ِ ] (اِخ ) عیسی بن فاتک مکنی به ابوالنجم شاعر منسوب به واسط مرزآباد است و این شعر از اوست :و ما علی قدره شکرت له لکن شکری له علی قدری لان شکری السها و انعمه الَبدر فاین السها من البدر.(از لباب الانساب ).
-
شی
لغتنامه دهخدا
شی ٔ. [ ش َی ْءْ ] (ع مص ) خواستن . مشیئة. مشاءة. مشائیة. (منتهی الارب ). فهو «شاء» (و المراد مشی ٔ). خداوند چیزی راخواستن : شاء اﷲ الشی ٔ؛ أرادَه ُ. (از اقرب الموارد). خواستن . (دهار). || خداوند چیزی را مقدرگردانیدن : شاء اﷲ الشی ٔ؛ قدره . و ما شاء...
-
قیس
لغتنامه دهخدا
قیس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قال : الشی ٔ بغیره و علیه قیسا و قیاساً؛ قدره علی مثاله . (اقرب الموارد). || به ناز خرامیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قاس فلان ؛ تبختر و اشتدّ. || گرسنه شدن . (از اقرب ال...