کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَبِيلاًَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قبیل
لغتنامه دهخدا
قبیل . [ ق َ ] (ع اِ) مام ناف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ق ) روباروی . (منتهی الارب ). ظاهر و آشکارا. گویند: رأیته قبیلاً؛ یعنی روباروی و آشکارا دیدم او را. || (ص ) پذرفتار. || کارگزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پاکار. || (اِ) رئیس قوم . |...
-
روباروی
لغتنامه دهخدا
روباروی . (ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مقابل . مواجه . (ناظم الاطباء). محاذی : و شرغ با سکجکت روباروی است . (تاریخ بخارا ص 16).حمله روباروی باید کرد چون شیر عرین روبه آسا چند از این در هر پسی دستان و فن . اثیر اخسیکتی .قُبالة؛ روباروی . رأیته قَبیلاً؛ ...
-
اشمذان
لغتنامه دهخدا
اشمذان . [ اَ م َ ] (اِخ ) اشمذین . بلفظ تثنیه بقولی در شعر رزاح بن ربیعة العذری برادر قصی به مادرش :جمعنا من السر من اشمذین و من کل حی جمعنا قبیلا.نام دو کوه است . نصر گوید: اشمذان تثنیه ٔ اشمذ دو کوه است در میان مدینه و خیبر که دو قبیله ٔ جهینه و ا...