کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قيراط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قیراط
لغتنامه دهخدا
قیراط. (معرب ، اِ) و آن را قِرّاط نیز گویند. وزن آن برحسب شهرها و نقاط مختلف فرق میکند. در مکه ربع سدس دینار است و در عراق نصف عشر دینار. (نقود العربیه از قاموس ص 28). ج ، قراریط. (نقودالعربیه ). وزن قیراط نزد گوهرفروشان نیم دانق است یعنی یک چهارم حب...
-
جستوجو در متن
-
آنه
لغتنامه دهخدا
آنه . [ ن َ / ن ِ ] (هندی ، اِ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه . || شانزده یک ِ روپیه .
-
قراریط
لغتنامه دهخدا
قراریط. [ ق َ ] (ع اِ) ج ِ قیراط. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به قیراط شود.
-
قراط
لغتنامه دهخدا
قراط. [ ق ِرْ را ] (ع اِ) قیراط. (اقرب الموارد) (النقود العربیه ص 28). به کسر قاف و تشدید مثل قیراط است . (رساله ٔ اوزان و مقادیر مقریزی ).
-
ابوالعالیة
لغتنامه دهخدا
ابوالعالیة. [ اَ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) قیراط. تابعی است و شریک از او روایت کرده است .
-
ترمسة
لغتنامه دهخدا
ترمسة. [ ت َ م َ س َ / س ِ ] (اِ) وزنی معادل دو قیراط. (مفاتیح ). وزنه ای که معادل هشت گندم و یا دو نخود باشد. (ناظم الاطباء). نصف دانگ که دو قیراط می شود. (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 292 ب ).
-
کرمات
لغتنامه دهخدا
کرمات . [ ] (ع اِ) ج ِ کرمة. وزنی از اوزان و هر کرمة شش قیراط است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرمة شود.
-
ساموتا
لغتنامه دهخدا
ساموتا. (اِ) وزنی است معادل سه قیراط که مساوی با یک هشتم اونس انگلیسی باشد. (استینگاس ) (ناظم الاطباء) (شعوری ) .
-
مغول کبیر
لغتنامه دهخدا
مغول کبیر.[ م ُ ل ِ ک َ ] (اِخ ) نام الماسی است از آن ایران به وزن 279 قیراط... (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
حبةالخرنوب
لغتنامه دهخدا
حبةالخرنوب . [ ح َب ْ ب َ تُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) تخم خرنوب . دانه ٔ خرنوب . || وزنی معادل یک قیراط.
-
قراط
لغتنامه دهخدا
قراط. [ ق ِ ] (ع اِ) چراغ یا بینی آن . (منتهی الأرب ) (آنندراج ). چراغ یا شعله ٔ آن . (از اقرب الموارد). || شعله ٔ آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنچه از کناره ٔ فتیله که سوخته باشد. || آتش . (از اقرب الموارد). || فاتحه و مرثیه . (ناظم الاطباء)...
-
باقلاة
لغتنامه دهخدا
باقلاة. [ ق ِ ] (ع اِ) یکی باقلاء. یک دانه ٔ باقلا.- باقلاة اسکندریه ؛ وزنی معادل نه قیراط. (مفاتیح خوارزمی ).- باقلاة مصریه ؛ وزنی معادل چهل و هشت جو، یعنی دوازده قیراط. (مفاتیح خوارزمی ).- باقلاة یونانیه ؛ وزنی معادل بیست و چهار جو. (مفاتیح خوار...
-
کزمه
لغتنامه دهخدا
کزمه . [ ک َ م َ / م ِ ] (اِ) وزنی معادل شش قیراط. (یادداشت مؤلف ). || وزنی معادل چهار درهم تا ربع مثقال . (یادداشت مؤلف ).
-
نیم دانگ
لغتنامه دهخدا
نیم دانگ . (اِ مرکب ) قیراط. (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ) (دستورالاخوان ). تسو. یک جو. (یادداشت مؤلف ) (از زمخشری ).دوازده یک چیزی . یک دوازدهم چیزی . (یادداشت مؤلف ).