کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قوة
لغتنامه دهخدا
قوة. [ ق ُوْ وَ ] (ع مص ) قوت . قوه . توانا گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) (اصطلاح ریاضی ) در اصطلاح ریاضی ، توان : دو به قوه ٔ پنج ، به توان پنج . || مجموع عوامل اداره کننده ٔ یک کشور را به سه قوه تقسیم کنند. (فرهنگ فارسی معین )....
-
هم قوه
لغتنامه دهخدا
هم قوه . [ هََ ق ُوْ وَ / وِ ] (ص مرکب ) هم زور. برابر در نیرو. || برابر در استعداد و یادگیری : شاگردان کلاس ، هم قوه نیستند. (یادداشت مؤلف ).
-
چراغ قوه
لغتنامه دهخدا
چراغ قوه . [ چ َ / چ ِ ق ُوْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) چراغی که بوسیله ٔ قوه ٔ برق (باطری ) روشن شود. چراغ دستی کوچکی که بوسیله ٔ باطریهای کوچک روشن شود. چراغ جیبی . چراغ دستی . رجوع به چراغ دستی شود.
-
خطوط قوه
لغتنامه دهخدا
خطوط قوه . [ خ ُ طِ ق ُوْ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیکی ) خطوط منحنی است که بر اثر طیف مغناطیسی براده های آهن درست می شود. || (اصطلاح الکتریسته ) خطوطی است که حاوی نیروی الکتریکی است . خطوط نیرو.
-
واژههای همآوا
-
قوح
لغتنامه دهخدا
قوح . (ع اِ) ج ِ قاحة بمعنی گشادگی میان سرای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قاحه شود.
-
قوح
لغتنامه دهخدا
قوح . [ ق َ ] (ع مص ) ریم گرد آمدن . || روفتن خانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). قاح البیت ؛ کنسه . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
نباتیه
لغتنامه دهخدا
نباتیه . [ ن َ تی ی َ / ی ِ ] (ع ص نسبی ) تأنیث نباتی . رجوع به نباتی شود.- قوه ٔ نباتیه ؛ قوه ٔ رویانیدن است و آن قوه بر سه قوه منقسم است : قوه ٔ مولده ، قوه ٔ منمیه و قوه ٔ غاذیه ، و این هر سه قوه در نبات و حیوان و انسان موجود است . (یادداشت مؤل...
-
ملکیه
لغتنامه دهخدا
ملکیه . [ م َ ل َ کی ی َ ] (ع ص نسبی ) قوه ٔ ملکیه ؛ قوه ٔ عاقله . قوه ٔ ناطقه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به قوه ٔ عاقله ذیل ترکیب های قوه شود.
-
چهاراسباب
لغتنامه دهخدا
چهاراسباب . [ چ َ / چ ِ اَ ] (اِ مرکب ) چهار علت : علت فاعلی ، علت غائی ، علت مادی ، علت صوری . || چهارقوه : قوه ٔ هاضمه ، قوه ٔ دافعه ، قوه ٔ ماسکه ، قوه ٔ جاذبه . رجوع به چاراسباب شود.
-
شهویة
لغتنامه دهخدا
شهویة. [ ش َ هََ وی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ) مؤنث شهوی . (فرهنگ فارسی معین ).- قوه ٔ شهویه ؛ قوه ٔ جذب ملایم یا جذب مطلوب الحصول . مقابل قوه ٔ غضبیه . قوه ٔ دفع مُنافر یا دفع مهروب عنه . نفس آرزو. قوة بهیمیه ، و آلتها الکبد. (یادداشت مؤلف ).
-
وهمیة
لغتنامه دهخدا
وهمیة. [ وَ می ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث وهمی . ج ، وهمیات .- قوه ٔ وهمیه ؛ قوه ٔ واهمه . رجوع به واهمه شود.
-
رغوةالملح
لغتنامه دهخدا
رغوةالملح . [ رِغ ْ وَ تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) زبدالملح گویند و قوه ٔ وی زیاده از قوه ٔ ملح باشد و ملطف بود. (اختیارات بدیعی ).
-
مخیله
لغتنامه دهخدا
مخیله . [ م ُ خ َی ْ ی ِ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خیال و توهم و پندار. (ناظم الاطباء). مخیلة. رجوع به مخیلة شود.- قوه ٔ مخیله ؛ قوه ٔ خیال . (ناظم الاطباء). رجوع به قوه ٔ مخیله شود.