کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قول ماثور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سارق قول
لغتنامه دهخدا
سارق قول . [ ] (اِخ ) سارق غول . نام دره ای است در کوهستان بدخشان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 27 شود.
-
علی قول
لغتنامه دهخدا
علی قول . [ ع َ لا ق َ لِن ْ ](ع ق مرکب ) بنابه گفته ای . بنابه روایتی . به قولی .
-
هم قول
لغتنامه دهخدا
هم قول . [ هََق َ / قُو ] (ص مرکب ) هم مذهب و هم مشرب . (آنندراج ).
-
قول استیر
لغتنامه دهخدا
قول استیر. [ ق ُ ؟] (اِخ ) دهی است از دهستان پهلویدژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، توتون ، ماذوج ، فلقاف و شغل اهالی آنجا زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قول حاجی
لغتنامه دهخدا
قول حاجی . (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، سکنه ٔ آن 250تن . آب آن از رودخانه ٔ نوده و محصول آن برنج ، غلات ، حبوب و صیفی . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا قالیچه بافی است . اهل این ده صحرانشین هستند و تغییر مکان ...
-
مقبول قول
لغتنامه دهخدا
مقبول قول . [م َ بو ق َ / قُو ] (ص مرکب ) مقبول القول : مقبول قول و نافذفرمان شهنشهی بر ترک و بر عجم چو سلیمان بر انس و جان . سوزنی .از معتبران و مقبول قولان وقایع گذشته را استماع افتاد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 7). در بخارا از چند معتبر مقبول ...
-
بی قول
لغتنامه دهخدا
بی قول . [ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) (از: بی + قول ) بی گفتار. || مجازاً، بی اعتبار که گفتار او را اعتماد نشاید. (ناظم الاطباء). که کردار به گفتار بکار ندارد : خداوندا جهاندارا ز خانان دوستی نایدکه بی رسمند و بی قولند و بدعهدند وبی پیمان . فرخی (دیوان ص ...
-
خلف قول
لغتنامه دهخدا
خلف قول . [ خ ُ ف ِ ق َ / قُو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بدقولی ، عدم وفای بقول . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خوب قول
لغتنامه دهخدا
خوب قول . [ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) خوش قول . آنکه بقول خود وفا کند. آنکه پیمان و قول خود را نشکند. آنکه آنچه قول دهد انجام دهد.
-
خوش قول
لغتنامه دهخدا
خوش قول . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ / قُو ] (ص مرکب ) صادق الوعده . آنکه در قول خود خلاف نکند. خوش عهد. مقابل بدقول .
-
قال و قول
لغتنامه دهخدا
قال و قول . [ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع )هیاهو. قال و قیل . قیل و قال . قال مقال . قال قال .
-
قول کاسه گر
لغتنامه دهخدا
قول کاسه گر. [ ق َ / قُو ل ِ س َ / س ِ گ َ ] (اِ مرکب ) نام قولی است از قولهای موسیقی ، یعنی تصنیفی است . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به قول و آهنگ شود.
-
قول و غزل
لغتنامه دهخدا
قول و غزل . [ ق َ / قُو ل ُ غ َ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به قول شود.
-
قول و قرار دادن
لغتنامه دهخدا
قول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.
-
قول و قرار
لغتنامه دهخدا
قول و قرار. [ ق َ / قُو ل ُ ق َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عهد و پیمان . رجوع به قول شود.