کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قولق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قولق
لغتنامه دهخدا
قولق . [ ق َ / قُو ل ُ ] (اِ) کیسه گونه ای برای نهادن سوزن و نخ و انگشتانه و مقراض و موم زنان برای خیاطی . (یادداشت مؤلف ). قُلﱡق . رجوع به قُلﱡق شود.
-
قولق
لغتنامه دهخدا
قولق . [ قول ْ ل ُ ] (ترکی ، اِ) قَلﱡق . (فرهنگ نظام ). رجوع به قلق شود.
-
جستوجو در متن
-
خدمتانه
لغتنامه دهخدا
خدمتانه . [ خ ِ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) هر چیزی که بمأمور حاکم بطور هدیه می دهند. (از ناظم الاطباء). قُلﱡق . قولق . (یادداشت بخط مؤلف ) پیشکشی . نعل بها.
-
محصل
لغتنامه دهخدا
محصل . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ](ع ص ) تحصیل کننده . (غیاث ) (ناظم الاطباء). متعلم . دانش آموز. شاگرد مدرسه . (یادداشت مرحوم دهخدا). آن که مشغول تحصیل علم و جز آن است . (ناظم الاطباء) : و پیش از آن در بخارا اشتغال محصلان در شرعیات بود و بفضلیات کس التفات نک...
-
چخماخ
لغتنامه دهخدا
چخماخ . [ چ َ ] (ترکی ، اِ) آتش زنه را گویند. (برهان ) (جهانگیری ). آتشزنه و آنرا بترکی چقماق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). آتشزنه و سوخته دان .(ناظم الاطباء). آلت فلزی که بسنگ خورده آتش میدهد که نام دیگرش آتشزنه است ، و در این معنی مبدل از چقماق تر...