کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قولان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قولان
لغتنامه دهخدا
قولان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنه ٔ آن 233 تن . آب آن از رودخانه ٔ قولان و محصول آن غلات ، انجیر، انار، انگور و سردرختی . شغل اهالی زراعت ،گله داری ، کسب و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد....
-
واژههای همآوا
-
غولان
لغتنامه دهخدا
غولان . [ غ َ ] (اِخ ) نام جایی است . (از معجم البلدان ).
-
غولان
لغتنامه دهخدا
غولان . [ غ َ] (ع اِ) گیاهی است ترش شبیه به اشنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نام قسمی شورگیاه .
-
جستوجو در متن
-
القیبیادس
لغتنامه دهخدا
القیبیادس . [ اَ دِ ] (اِخ ) نام دو کتاب از افلاطون ، القیبیادس اول و دوم . (از عیون الانباء ج 1 ص 53). ابن الندیم در الفهرست چ مصر ص 358 آرد: و فلاطن یجعل کتبه اقوالا یحکیها عن قوم و یسمی ذلک الکتاب باسم المصنف له فمن ذلک ...قولان سماهما القیبیادس ف...
-
دزمار
لغتنامه دهخدا
دزمار. [ دُ / دِ زْ زَ ] (اِخ ) نام جایی است به آذربایگان که کان سرب و لاجورد در آنجا بوده و لاجورد را بدو نسبت داده لاجورد دزماری می گفتند. (از برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). دژ استواری واقع در نواحی آذربایجان در نزدیکی تبریز. (از معجم البلدا...
-
مقبول قول
لغتنامه دهخدا
مقبول قول . [م َ بو ق َ / قُو ] (ص مرکب ) مقبول القول : مقبول قول و نافذفرمان شهنشهی بر ترک و بر عجم چو سلیمان بر انس و جان . سوزنی .از معتبران و مقبول قولان وقایع گذشته را استماع افتاد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 7). در بخارا از چند معتبر مقبول ...
-
معتبر
لغتنامه دهخدا
معتبر. [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) محترم و باآبرو و باحرمت و عزت و بزرگوار و نیک نام . ج ، معتبرین . (ناظم الاطباء). ارجمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فقها و معتبران را بخواند و سوگندان بر زبان راند که جز ضیعتی که به گوزگانان دارد... هیچ چیزی ندارد. (...
-
معاینه
لغتنامه دهخدا
معاینه . [ م ُ ی َ ن َ / ی ِ ن ِ ] (از ع ، اِمص ) به چشم دیدن . رویاروی دیدن چیزی را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و از آن شرح کردن نباید که به معاینه حالت و حشمت ... دیده آمده است . (تاریخ بیهقی ). به نظاره ایستاده بودم و آنچه گویم از معاینه گویم ....
-
ارث
لغتنامه دهخدا
ارث . [ اِ ] (ع مص ) میراث یافتن . (تاج المصادر بیهقی ). میراث بردن : انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون . (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده . (کلیله و دمنه ). || (اِ) آنچه از مال مرده به وارث رسد. مرده ریگ . مردریگ . مرده ری...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...