کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوقه
لغتنامه دهخدا
قوقه . [ قو ق َ / ق ِ ] (اِ) به فتح قاف دوم به معنی قوقو است که تکمه ٔ کلاه و پیراهن و امثال آن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : چتر زرین چرخ یعنی مهرافسر و قوقه ٔ کلاه تو باد. ؟ (از آنندراج ).رجوع به قوقو شود.
-
واژههای مشابه
-
قوقة
لغتنامه دهخدا
قوقة. [ قو ق َ ] (ع اِ) جای موی از سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الصَلَعه . || (ص ) اصلع. چنانکه گویند: لها ولد قوقة احدب . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
قوقو
لغتنامه دهخدا
قوقو. (اِ) قوقه است که کلاه و پیراهن باشد. (برهان ) (آنندراج ) : از حشمت سلطانی او تاج فریدون چاوش ورا قبه ٔ قوقوی کلاه است . حکیم سوزنی (ازآنندراج ).رجوع به قوقه شود.
-
اخکوزنه
لغتنامه دهخدا
اخکوزنه . [ اَ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ) اخکوبه . اخکوجه . قوقه . تکمه ٔ کلاه و جامه . و رجوع به اخکوژنه و اخگوژنه شود.
-
اخگوزنه
لغتنامه دهخدا
اخگوزنه . [ اَ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ)قوقه . دگمه . گوی . رجوع به اخکوزنه و اخکوژنه شود.
-
دبوقه
لغتنامه دهخدا
دبوقه . [ دَ ق َ / ق ِ ] (اِ) نای انبان . (آنندراج ) : من گله رانم او دبوقه زنست کلهش بین که لعل قوقه ٔ اوست . خاقانی .دست من کم ز پای اوست بلی قلم من کم از دبوقه ٔ اوست .خاقانی .
-
قرار زدن
لغتنامه دهخدا
قرار زدن . [ ق َ زَدَ ] (مص مرکب ) مقرر داشتن . مقرر کردن : به سوی هند قرار فرار زد شه زنگ چو قوقه ٔ کله شاه چین نمود از دور.بدر چاچی (از آنندراج ).
-
اخکوبه
لغتنامه دهخدا
اخکوبه . [ اَ ب َ / ب ِ ] (اِ) تکمه ٔ کلاه و جامه و قبا و گوی گریبان و امثال آن ، و آنرا بندنه و بندینه نیز گویند. گوی قوقه . (آنندراج ). مقابل اَنگله یعنی مادگی .
-
اخگوژنه
لغتنامه دهخدا
اخگوژنه . [ اَ ژَ ن َ / ن ِ ](اِ) گویک گریبان . (مؤید الفضلاء). تکمه ٔ کلاه . رجوع به اخکوزنه و اخکوژنه و قوقه شود و در لغت نامه ها بیت فرید احول را برای همین کلمه نیز شاهد آورده اند.
-
گوک
لغتنامه دهخدا
گوک .(اِ) تکمه را گویند و معرب آن قوقه بود. (جهانگیری ). به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (انجمن آرا). تکمه ٔ گریبان باشد و آن را گوی گریبان هم می گویند.(برهان ). شکل قدیم گو، گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوکه و گوگ شود. || دانه های سختی که د...
-
گوکه
لغتنامه دهخدا
گوکه . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) به معنی تکمه است و معرب آن قوقه است . (آنندراج ). گوی گریبان و تکمه . (برهان ). گوک . گو. گوی . (حاشیه ٔ برهان ). رجوع به گوک شود. || بمعنی گوساله باشد که بچه ٔ گاو است . (برهان ). گوساله . (آنندراج ). || دانه هایی را نیز گو...
-
دربندان کردن
لغتنامه دهخدا
دربندان کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن . حصار کردن : بردن چند منجنیق و دربندان کردن حصار قوقه را. (تاریخ سیستان ). آمدن بدر شهر غره ٔ ربیعالاول هم در این سال و چهل روز دربندان کردن و شبیخون آوردن ازدرون شهر بر ایشان . (تاریخ سیستان )...
-
مبرقش
لغتنامه دهخدا
مبرقش . [ م ُ ب َ ق َ ] (ع ص ) داغدار و لکه دار و رنگارنگ . (ناظم الاطباء). منقش به رنگهای گوناگون . رنگارنگ . گوناگون . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قوقه ٔلعل بر کلاه گوشه نشانده ، در کسوت منقش و قبای مبرقش چون عروسان در حجله و طاوسان در جلوه ، دام...