کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوت یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوت یافتن
لغتنامه دهخدا
قوت یافتن . [ ق ُوْ وَ ت َ ] (مص مرکب ) قوت گرفتن . نیرو گرفتن . توانا شدن : و پادشاهی قوت یافت . (گلستان سعدی ).
-
واژههای مشابه
-
سخت قوت
لغتنامه دهخدا
سخت قوت . [ س َ ق ُوْ وَ ] (ص مرکب ) نیرومند. قوی . به نیرو : پس گفتا از من عظیم تر و سخت قوت تر و تواناتر کیست . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
قوت داشتن
لغتنامه دهخدا
قوت داشتن . [ ق ُوْ وَ ت َ] (مص مرکب ) نیرومند بودن . طاقت داشتن : ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبردست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی من .سعدی .
-
قوت کردن
لغتنامه دهخدا
قوت کردن . [ ق ُوْ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زور دادن : و چندانکه از بالا مردم قوت کردند فایده نداشت . (ابن البلخی ص 138). پس کمند در بند صندوق بست ، گفت : ای آتشک ! برکش . آتشک قوت کرد و نتوانست ، گفت زور ندارم . (سمک عیار ج 1 ص 226 از فرهنگ فارسی معین...
-
بی قوت
لغتنامه دهخدا
بی قوت . (ص مرکب ) (از: بی + قوت ) بی غذا. بی خوراک .
-
بی قوت
لغتنامه دهخدا
بی قوت . [ ق ُوْ وَ ] (ص مرکب ) (از: بی + قوّت ) بی زور. ضعیف : این شتر قوی لاغر است وبی قوت . (انیس الطالبین ص 202). و رجوع به قوت شود.
-
خدا قوت
لغتنامه دهخدا
خدا قوت . [خ ُ ق ُوْ وَ ] (جمله ٔ دعائی ) اصل این ترکیب «خدا قوت بدهد» یا «خدا قوتت بدهد» است و آن دعائی است که به بنایان و عمله و کارگران ساختمانی و کشاورزان و باغبانان گاه کار کردن کنند.نظیر: جمله ٔ «خسته نباشید». (یادداشت بخط مؤلف ).
-
چهارده قوت
لغتنامه دهخدا
چهارده قوت . [ چ َ / چ ِ دَه ْ ق ُوْ وَ ] (اِ مرکب ) چهارده نیرو که عبارت است از حواس ظاهری از قبیل : جاذبه ، ماسکه ، هاضمه ، دافعه ، غاذیه ، مولده ، مصوره ، نامیه ، غضبی ، شهوانی و غیره . (حکمت اشراق صص 288-287).
-
لاحول و لا قوت
لغتنامه دهخدا
لاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امری به کار رود. رجوع به لاحول و لا... شود : دست بر رو زد و بر سر زد و بر جبهت گفت بسیاری لاح...
-
جستوجو در متن
-
پشت یافتن
لغتنامه دهخدا
پشت یافتن . [ پ ُ ت َ ](مص مرکب ) کنایه از قوت یافتن است . (برهان قاطع).
-
قابو
لغتنامه دهخدا
قابو. (اِ) فرصت . (آنندراج ). و قابو یافتن فرصت یافتن است . || توانائی . قوت . طاقت . (ناظم الاطباء).
-
اقتیات
لغتنامه دهخدا
اقتیات .[ اِ ] (ع مص ) قوت خوردن و خورش یافتن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). قوت گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جان یافتن
لغتنامه دهخدا
جان یافتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) زنده شدن . قوت یافتن . تهنج . (منتهی الارب ) : مشامش از نجاست چون خبر یافت دو چشمش بازشد جانی دگر یافت .عطار.