کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوت و غذا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قوت داشتن
لغتنامه دهخدا
قوت داشتن . [ ق ُوْ وَ ت َ] (مص مرکب ) نیرومند بودن . طاقت داشتن : ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبردست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی من .سعدی .
-
جستوجو در متن
-
بخور و نمیر
لغتنامه دهخدا
بخور و نمیر. [ب ِ / ب ُ خوَ رُ / خُرُ ن َ ] (ص مرکب ) مقداری از غذا که فقط برای ادامه ٔ زندگی کفایت کند. (فرهنگ فارسی معین ). رزق و روزی بسیار قلیل . قوت لایموت . قوت روزگذار: اقل مایقنع از خور.- روزی بخور و نمیر ؛ یک نان بخور و نمیری بکارگرها می دهن...
-
نان طلب
لغتنامه دهخدا
نان طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) گدا. آنکه قوت و غذا از دیگران می طلبد. || که پی کسب رزق و تأمین معاش شود. || مال دوست . پول پرست . مقابل نام طلب .
-
دافعة
لغتنامه دهخدا
دافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث دافع. دافعه . یکی از قوتهای تن است نزد طبیبان .قوّه دافعه یکی از هشت خادم نفس نباتیست که فضول غذا را بیرون کند. قوه ای که ثفل غذای مهضومه را بیرون کند. قوتی در تن که فضول و مضرات از تن براند. قوه ای که از غذا آنچه کثی...
-
مرتزق
لغتنامه دهخدا
مرتزق . [ م ُ ت َ زَ ] (ع ص ، اِ) هر چیز که ازآن نفع بردارند. (منتهی الارب ). هر چیزی که بدان منتفع شوند. (از اقرب الموارد). رزق . روزی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه از قوت و غذا و جز آن بهره مند شود. (از متن اللغة). روزی خوار. جیره خوار. روزی مند...
-
الم
لغتنامه دهخدا
الم . [ اَ ل ُ ] (اِ) ارزن . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). ارزن را گویند و آن نوعی از گاورس است . (فرهنگ جهانگیری ). غله ایست که آنرا گاورس و ارزن گویند. (هفت قلزم ) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج ) : قوت کردان چه بود نان بلوت آش الم میخورند این ...
-
مغیرة
لغتنامه دهخدا
مغیرة. [ م ُ غ َی ْ ی ِ رَ ] (ع ص ) مغیره . (اصطلاح طب ) در طب قدیم قوه ای است از قوای حیوانی که غذا را به گوشت و خون و رگ و پی و استخوان بدل کند و به عبارت دیگر غذا را مانند اجزای اندامها کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و آن بر دو قسم است : مغی...
-
لوت و پوت
لغتنامه دهخدا
لوت و پوت . [ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خورشها. اقسام مطعوم . غذا. این لغت از توابع است به معنی اقسام خوردنیها و انواع طعامها و مأکولات و مشروبات . (برهان ) : عشق باشد لوت و پوت جانهاجوع از این روی است قوت جانهاشیرخواره کی شناسد ذوق لوت مر پری را ...
-
گزانگبین
لغتنامه دهخدا
گزانگبین . [ گ َ اَ گ ُ / گ َ ] (اِ مرکب ) من ّ. (آنندراج ) (زمخشری ). طلی باشد که بر برگ طرفاء نشیند و آن شبیه به شیرخشت است بدون اینکه مایل به زردی باشد. (بحر الجواهر). نمی است مانند ترنجبین که بر ورق طرفاء می افتد. (الفاظ الادویه ). شبنمی است که ب...
-
خوراک
لغتنامه دهخدا
خوراک . [ خوَ / خ ُ ](اِ مرکب ) قوت . طعام . (ناظم الاطباء). غذا. (یادداشت بخط مؤلف ). این کلمه مرکب از «خور» بمعنی خورش و «َاک » کلمه ٔ مفید معنی نسبت است . (از غیاث اللغات ).- هم خوراک ؛ هم غذا. کسی که با دیگری طعام میخورد. || توشه . ذخیره . تدار...
-
مقیی
لغتنامه دهخدا
مقیی ٔ. [ م ُ ق َی ْ ی ِءْ ] (ع ص ) داروی قی آور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). قی آورنده . دارویی که شکوفه افتادن را خورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دوایی که خاصیت آن تحریک رطوبات است به سمت بالای معده تا از دهان خارج شود. ...
-
مصورة
لغتنامه دهخدا
مصورة. [ م ُ ص َوْ وِ رَ ] (ع ص ، اِ) (اصطلاح پزشکی ) مصور. نام یکی از قوتهای تن است نزد طبیبان ، مانند جاذبه و ماسکه و دافعه و مولده و نامیه . مصوره یکی از هشت خادم نفس نباتی است . قوه ای که غذا را همرنگ جسم می گرداند. (یادداشت مؤلف ). یکی از چهار ...
-
نامیة
لغتنامه دهخدا
نامیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث نامی است . بالان . بالنده . نمو کننده . رجوع به نامی شود. || (اِ) آفرینش خدای تعالی . منه قوله : لاتمثلوا بنامیة اﷲ؛ یعنی الخلق لأنّه ینمی . (منتهی الارب ). خلق خداوند زیرا ایشان نمو می کنند. (از اقرب الموارد). نامة. خلق...
-
هاضمه
لغتنامه دهخدا
هاضمه . [ ض ِ م َ ] (ع ص ) مؤنث هاضم . هضم کننده ٔ طعام . گوارنده . || (اِ) یکی از هشت خادم نفس نباتی است که غذا را می پزد : نشان هاضمه طباخ و نام دافعه کناس کز اینها قوت افزایدبرای قوت چار ارکان . ناصرخسرو.بس گرسنگی که سستی آرددر هاضمه تندرستی آرد....