کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قوال
لغتنامه دهخدا
قوال . [ ق َوْ وا ] (ع ص ) فعال است برای مبالغه . (از اقرب الموارد). مردنیکوگفتار یا مرد بسیارگوی . (منتهی الارب ). زبان آور.(ناظم الاطباء). خوش صحبت : امام فعال خیر لکم من امام قوال (عثمان ). ج ، قوالون . || مغنی . (از اقرب الموارد). خواننده . آوازه...
-
واژههای مشابه
-
ابن قوال
لغتنامه دهخدا
ابن قوال . [ اِ ن ُ ق َوْ وا ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد فصیح و نیکوسخن .
-
حسن قوال
لغتنامه دهخدا
حسن قوال . [ ح َ س َ ن ِ ق َوْ وا ] (اِخ ) خواننده ای بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد و فخر غزلها درباره ٔ او گفته است که یکی از آنها چنین آغاز شود:ساز طرب عشق که داند که چه سازدکز زخمه ٔ او نه ف...
-
واژههای همآوا
-
غوال
لغتنامه دهخدا
غوال . [ غ َ لِن ْ ] (ع اِ) غوالی . ج ِ غالیة. (اقرب الموارد) رجوع به غالیة شود.
-
جستوجو در متن
-
قوالون
لغتنامه دهخدا
قوالون . [ ق َوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قَوّال . (اقرب الموارد). رجوع به قوال شود.
-
قوالة
لغتنامه دهخدا
قوالة. [ ق َوْ وال َ ] (ع ص ) مبالغه است . گویند: رجل قوالة؛ مرد نیکوگفتار. (ناظم الاطباء). بسیارگوی و زبان آور. قَوّال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قوال شود.
-
حضار
لغتنامه دهخدا
حضار. [ ح ُض ْ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاضر. حاضران . حاضرین : یکی از حضار بعد از سماع تمامی این غزل را از قوال طلب کرد. (مقدمه ٔ کلیات سعدی ).
-
آوازه خوان
لغتنامه دهخدا
آوازه خوان . [زَ / زِ خوا / خا ] (نف مرکب ) آنکه شغلش خواندن آواز است . مُغنی . خواننده . قوال . خنیاگر. || مغنیه . مطربه . عالمه . قینه (چون خواننده زن باشد).
-
لغت ساز
لغتنامه دهخدا
لغت ساز. [ ل ُ غ َ ](نف مرکب ) سازنده ٔ لغت . وضعکننده ٔ لغت : لغت ساز قاموس خوانندگی است شفادان علم نوازندگی است .ملاطغرا (در تعریف قوال ، از آنندراج ).
-
گیت خوان
لغتنامه دهخدا
گیت خوان . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) خواننده ٔ گیت . آنکه گیت خواند. مطرب . سرودخوان . (از بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گیت خوانت زهره ، قوال ومگس رانت زحل آبدارت ابر نیسان و خواصت آفتاب .محمد عرفی (از بهار عجم ذیل کلمه ٔ خواص ).
-
سبک طبع
لغتنامه دهخدا
سبک طبع.[ س َ ب ُ طَ ] (ص مرکب ) کنایه از ظریف . (آنندراج ). شادمان و خرسند و خوشحال . (ناظم الاطباء) : همواره همی باش سبک طبع و خوش ایام با مطرب و قوال سبک طبع و خوش آواز.میرمعزی (ازآنندراج ).
-
نیم راست
لغتنامه دهخدا
نیم راست . (اِ مرکب ) پرده ای است از موسیقی . (جهانگیری ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) : گفتی از آن قول که قوال راست گفته گهی راست گهی نیم راست . امیرخسرو (از آنندراج ).|| (ص مرکب ) که کاملاً راست و استوار نیست . نیم خیز. نیم خفته...