کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قواس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قواس
لغتنامه دهخدا
قواس . [ ق َوْ وا ] (ع ص ) کمان ساز. کمانگر. (ناظم الاطباء) : دست قواس روزگار استوای قدش را به انحنا بدل کرده بود. (سندبادنامه ص 182). || کمان کش . کمان دار. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
عوف قواس
لغتنامه دهخدا
عوف قواس . [ ع َ ف ِ ق َوْ وا ](اِخ ) تابعی بود. رجوع به ابومغیرة (عوف ...) شود.
-
واژههای همآوا
-
غواث
لغتنامه دهخدا
غواث . [ غ َ ] (ع اِ) بمعنی غُواث . فراء گوید: از اصوات جزء غَواث چیزی بفتح اول نیامده است . (از اقرب الموارد). غوث . رجوع به ُغواث شود. || توشه . زاد. (در لغت یمن ). (از اقرب الموارد).
-
غواث
لغتنامه دهخدا
غواث . [ غ ُ ] (ع اِ) فریاد و نالش . فتح غین در آن شاذ است چه در اصوات چیزی بفتح نیامده جز این کلمه ، و معمولاً بضم می آیند مانند بکاءو دعاء، و بکسر مانند نداء و صیاح . فراء گوید: اجاب اﷲ غواثه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است از تغویث ، یعنی ...
-
غواس
لغتنامه دهخدا
غواس . [ غ َ ](ع ص ) (یوم ...) روز که در آن شکست و هزیمت و خون واقع شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). روزی که در آن هزیمت و تشلیح (لخت کردن ) باشد. (از اقرب الموارد).
-
غواص
لغتنامه دهخدا
غواص . [ غ َوْ وا ] (ع ص ) به دریا فروشونده به طلب مروارید.(منتهی الارب ) (آنندراج ).مبالغه ٔ غائص . (مجمل اللغة). بلک خورنده . ج ، غواصون . (مهذب الاسماء). گوهرجوی .(تفسیر کشف الاسرار ج 8 ص 344). آنکه بسیار در آب فرورود. آنکه در دریا برای به دست آور...
-
غواص
لغتنامه دهخدا
غواص . [ غ ُوْ وا ] (اِخ ) شاعری باستانی است ، و از شعر او در فرهنگ اسدی شاهد آمده است .رجوع به فرهنگ اسدی ذیل لغتهای پرگست و تویل شود.
-
غواص
لغتنامه دهخدا
غواص . [ غ ُوْ وا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائص . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). رجوع به غائص شود.
-
قوعس
لغتنامه دهخدا
قوعس . [ ق َ ع َ ] (ع ص ) سطبرگردن درشت و سخت پشت از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ابوالمغیره
لغتنامه دهخدا
ابوالمغیره . [ اَ بُل ْ م ُ رَ ] (اِخ ) عوف قوّاس . تابعی است . او از عبداﷲبن عمر و از او عوف روایت کند.
-
ذوالنویرة
لغتنامه دهخدا
ذوالنویرة. [ ذُن ْ ن ُ وَ رَ ] (اِخ ) لقب عامربن عبدالحرث شاعر. || لقب مکمل بن دوس قواس یا کمانساز. || لقب متمم بن نویرة صحابی است و او وبرادرش مالک بن نویرة هر دو شاعرند. (منتهی الارب ).
-
قمجار
لغتنامه دهخدا
قمجار. [ ق ِ ](معرب ، ص ، اِ) قَوّاس . قمنجر. (اقرب الموارد). رجوع به قمنجر شود. || غلاف سکین . (المعرب جوالیقی ص 253). و این فارسی معرب است . (جوالیقی ص 253).