کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو. (اِ) پرنده ای است از جنس مرغابی که گردن دراز و پرهای نرم و لطیف برنگ سیاه و سفید دارد و در آب شنا میکند. در نرمی و لطافت به پرهای آن مثال زنند. این پرنده را جویینه نیز گویند. (ناظم الاطباء).غاز بسیار بزرگ که پرهای بسیار نرمی دارد و در متکا و بالش...
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو. [ ق َ وِن ْ ] (ع ص ) حبل قَو؛ رسن مختلف تاهها. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو. [ق َ / قُو ] (اِ) رکوی سوخته و پنبه و صحیح بیخ درختی است که پر ملایم باشد و آتش چخماق در آن زود گیرد. (آنندراج ). رکو و پنبه ٔ نیم سوخته . (ناظم الاطباء). چوب پنبه ای که در آتش روشن کردن با چقماق استعمال میشد.(فرهنگ نظام ). آتش گیره . (ناظم الاطب...
-
قو
لغتنامه دهخدا
قو.[ ق َوو ] (اِخ ) وادیی است در عقیق . شنفری درباره ٔ آن اشعاری دارد. رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 79 شود.
-
واژههای مشابه
-
دریاچه ٔ قو
لغتنامه دهخدا
دریاچه ٔ قو. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (اِخ ) بالتی که در سال 1877 م . بر مبنای موسیقیی که چایکوفسکی تنظیم کرده بود ایجادشد و گروههای بالت شوروی در نمایش آن تخصص دارند.
-
واژههای همآوا
-
غَو
لغتنامه دهخدا
غَو. [ غ َ وِن ْ ] (ع ص ) شتربچه ٔ ناگواردکرده ٔ تخمه زده . (منتهی الارب ). شتربچه ٔ از شیر بازگرفته که تخمه زند و اندرون وی فاسد شود بسبب شیرخواری ، یا آنکه از شیر منع شود و لاغر و نزدیک به مرگ گردد. (از اقرب الموارد). || گمراه و نومید. (منتهی الارب...
-
غو
لغتنامه دهخدا
غو. [ غ َ / غ ِ ] (اِ) نعره کشیدن . (فرهنگ اسدی ). نعره . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بانگ .فریاد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). صدای سخت بلندباشد مانند فریادی که بهادران در روز جنگ کنند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان قاطع). با «گف » کردی بمعنی تهدید مقایس...
-
جستوجو در متن
-
قاقنص
لغتنامه دهخدا
قاقنص . [ ] (اِ) قو. مرغ قو. (فرهنگ دزی ج 2 ص 296). رجوع به قو شود.
-
هم قول
لغتنامه دهخدا
هم قول . [ هََق َ / قُو ] (ص مرکب ) هم مذهب و هم مشرب . (آنندراج ).
-
صقور
لغتنامه دهخدا
صقور. [ ص َق ْ قو ] (ع ص ) زن جلب . (منتهی الارب ).
-
قوغا
لغتنامه دهخدا
قوغا. [ ق َ/ قُو ] (اِ) غوغا. (آنندراج ). رجوع به غوغا شود.
-
قوقبا
لغتنامه دهخدا
قوقبا. [ قو ق َ ] (اِ) نام دارویی است مفتح . || نام گیاهی است . (ناظم الاطباء).