کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قهقه
لغتنامه دهخدا
قهقه . [ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قهقه
لغتنامه دهخدا
قهقه . [ ق َ ق َه ْ ] (اِ) خنده به آواز بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).- قهقه شیشه ؛ کنایه از قلقل شیشه . (آنندراج ) : قهقه شیشه طبل کوچ زندبر سر هوش خیمه اندازد. محمد عرفی (از آنندراج ).رجوع به قهقهه شود.
-
واژههای همآوا
-
قحقح
لغتنامه دهخدا
قحقح . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). سرزمینی است که در آن مسعودبن قریم فارس بکربن وائل به قتل رسید. شاعری در این باره گوید : و نحن ترکنا ابن القریم بقحقح صریعاً و مولاه الجة للفهم .(معجم البلدان ).
-
قحقح
لغتنامه دهخدا
قحقح . [ ق ُ ق ُ ] (ع اِ) استخوان گرداگرد دبر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
گریه گر
لغتنامه دهخدا
گریه گر. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) گریه کن . گریان : قهقه و های های ساخته جفت خنده پرداز و گریه گرمائیم .ظهوری (از آنندراج ).
-
خیمه بر سر انداختن
لغتنامه دهخدا
خیمه بر سر انداختن . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ب َ س َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مضطرب گردانیدن است . (آنندراج ) : قهقه ٔ شیشه طبل کوچ زندهوش را خیمه برسر اندازد.عرفی (از آنندراج ).
-
قهقهه
لغتنامه دهخدا
قهقهه . [ ق َ ق َ هََ ] (اِخ ) نام جایی است در ولایت طوس . (برهان ). قهقهه ، گینزبورگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین از جغرافیای سیاسی کیهان ). دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ شهر مشهد، سکنه ٔ آن 123 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . راه مالر...
-
هأهاء
لغتنامه دهخدا
هأهاء. [ هََ ءْ ] (ع مص ) خواندن شتر را به علف به لفظ هی ٔ هی ٔ. || زجر کردن شتر به لفظ هأهاء و اسم آن «هی ٔ» باشد: هأهاء الراعی بالابل هئهاء و هأهاءً؛ خواند شتران را بعلف به لفظ هی ٔ هی ٔ و یا زجر کرد آنها را به لفظ هأهاء.(اقرب الموارد) (منتهی ...
-
قهقهة
لغتنامه دهخدا
قهقهة. [ ق َ ق َ هََ ] (ع اِمص ، اِ) قهقهه . خنده ٔ سخت با آواز و گردانیدن آواز در خنده . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). خنده به آواز بلند. (برهان ). رجوع به قه شود. || رفتار سخت . (ناظم الاطباء). || نوعی از رفتار و آن مقلوب هقهقه است . (از منتهی ا...
-
کبک
لغتنامه دهخدا
کبک . [ ک َ ] (اِ) مرغی است معروف . (آنندراج ). پرنده ای است مشهور و معروف و آن دو قسم می باشد دری و غیر دری هر دو به یک شکل و شمایل لیکن دری بزرگتر و غیر دری کوچکتر است . (برهان ). این پرنده بیشتر در کوهسارها زیست کند. قبج ، معرب کبگ . (الفاظ الفارس...
-
مفرح
لغتنامه دهخدا
مفرح . [ م ُ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فرحت دهنده . (غیاث ) (آنندراج ). شادمانی آورنده . هر چیزی که شادمانی آورد و فرح بخشد و خوشحالی دهد. (ناظم الاطباء). فرح بخش . شادی آور. مسرت بخش . دلگشا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آوازهای خوش مفرح مثل غنا از آن استم...