کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهر و غضب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قهر گرداندن
لغتنامه دهخدا
قهر گرداندن . [ ق َ گ َدَ ] (مص مرکب ) قهر کردن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جستوجو در متن
-
فراش غضب
لغتنامه دهخدا
فراش غضب . [ ف َرْ را ش ِ غ َ ض َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسی که قهر و غضب پادشاهی را اجرا میکند. (ناظم الاطباء). میرغضب . دژخیم . جلاد.
-
غنبه
لغتنامه دهخدا
غنبه . [ غُم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) تشنیع کردن و بانگ بر کسی زدن از روی قهر و غصه و غضب . (از برهان قاطع). مخفف غرنبه یعنی صدا از روی قهر و غضب ، و غریدن . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
زرداب ریز
لغتنامه دهخدا
زرداب ریز. [ زَ ] (نف مرکب ) کسی که بدخویی ، خشم ، قهر و غضب کند. (فرهنگ فارسی معین ) (از ناظم الاطباء) (از برهان ) || بدخوی . || خون ریز. || غصه خور. || کسی که دل از قهر و غضب خالی کند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
وژ
لغتنامه دهخدا
وژ. [ وَ ] (اِ) خشم و قهر و غضب . || کین و کینه . || عداوت و دشمنی . || گیاه خولنجان . (ناظم الاطباء).
-
غرشا
لغتنامه دهخدا
غرشا. [ غ َ ] (اِ) قهر و غضب . (آنندراج ). تندی و غضب و تهور. غرش . غرشی : به لطف طبع باید لطف گفتارمکن غرشا دل کس را میازار (!).؟ (از فرهنگ شعوری ).
-
غرم
لغتنامه دهخدا
غرم . [ غ َ رَ ] (اِ) قهر و غضب و خشم . غَرم . (از برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ). رجوع به غَرم شود.
-
رگیدن
لغتنامه دهخدا
رگیدن . [ رَ دَ ] (مص ) آهسته آهسته از روی قهر و غضب با خود سخن گفتن . (برهان ). رجوع به رگ و ژکیدن شود.
-
خشماغیل
لغتنامه دهخدا
خشماغیل . [ خ َ ] (اِ مرکب ) نگاه از روی غضب و قهر و از گوشه ٔ چشم . (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || کج بینی . (ناظم الاطباء). || لوچ چشم . (ناظم الاطباء).
-
تافته دلی
لغتنامه دهخدا
تافته دلی . [ ت َ / ت ِ دِ ] (حامص مرکب ) دل آزردگی . برافروختگی بسبب قهر و غضب . رجوع به تافته شود.
-
وله
لغتنامه دهخدا
وله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) قهر. || خشم . (برهان ). خشم و غضب . (غیاث اللغات ). || خشمگین . (آنندراج ). || ناز. (برهان ) (انجمن آرا). || عاشق زار. (برهان ).
-
بهمن
لغتنامه دهخدا
بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام فرشته ای است که تسکین خشم و قهر دهد وآتش غضب را فرونشاند و او را موکل است بر گاوان و گوسفندان و اکثر چهارپایان و تدبیر امور و مصالحی که در ماه بهمن و روز بهمن واقع میشود به او تعلق دارد.(برهان ) (جهانگیری ). نام ملکی است...
-
اغول
لغتنامه دهخدا
اغول . [ اَ ] (اِمص )بگوشه ٔ چشم نگریستن . (انجمن آرای ناصری ). از روی خشم و غضب بگوشه ٔ چشم نگریستن باشد. (آنندراج ). از روی خشم و قهر بگوشه ٔ چشم نگریستن باشد. (برهان ). نگریستن از روی خشم و قهر بگوشه ٔ چشم . آغول . (ناظم الاطباء). و رجوع شود به آغ...
-
رژ
لغتنامه دهخدا
رژ. [ رَ ] (اِ) خشم وغضب و قهر و کین . (ناظم الاطباء). خشم و غضب و تهور.(از شعوری ج 2 ص 7). || ملامت . (آنندراج ).