کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قهرمان ملی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قهرمان کردن
لغتنامه دهخدا
قهرمان کردن . [ ق َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرمانروا کردن . || کارفرما کردن . || پهلوان شناختن . || نگهبان کردن . محافظ و مراقب ساختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
قهرمان آباد
لغتنامه دهخدا
قهرمان آباد. [ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه ٔ آن 81 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه و توتون است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
چم قهرمان
لغتنامه دهخدا
چم قهرمان . [ چ َ ق َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد که در 9 هزارگزی جنوب باختری سراب دوره و 7 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع است . کوهستانی و معتدل است و 60 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه ٔ کشکان . محصول...
-
جستوجو در متن
-
شهریار
لغتنامه دهخدا
شهریار. [ ش َ] (اِخ ) نام پسر برزو، پسر سهراب است در روایات ملی ما و شهریارنامه که منظومه ٔ داستانی مختاری در قرن پنجم هجری است . قهرمان آن شهریاربن برزو و آخرین فردمشهور خاندان گرشاسب است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
موهل
لغتنامه دهخدا
موهل . [ مُه ْ ] (اِخ ) ژول . از خاورشناسان نامدار فرانسه .به سال 1800 م . به دنیا آمد و به سال 1878 م . درگذشت . وی از زبانهای شرقی بیش از همه درباره ٔ زبان فارسی تحقیق و پژوهش داشت و چند کتاب مربوط به زرتشت را گردآوری و نشر نمود و نیز شاهنامه ٔ فرد...
-
بطل
لغتنامه دهخدا
بطل . [ ب َ طَ ] (ع ص ) مرد دلاور. ج ، ابطال . (منتهی الارب ). شجاع و دلیر و دلاور. ج ، ابطال . (ناظم الاطباء). دلیر. (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). دلیر. ج ، بطال و ابطال . (مهذب الاسماء). شجاع و دلیر. (غیاث ). مرد. پهلوان . یل . قهرمان : هرکس بطلی بتی...
-
هراکلس
لغتنامه دهخدا
هراکلس . [ هَِ ل ِ ] (اِخ ) لاتن ها او را «هرکول » خوانند. معروفترین و ملی ترین قهرمان داستانهای کلاسیک یونان وروم است . نام او را در داستانهای کلاسیک از دوره ٔ پیش از هلن تا پایان عهد قدیم می بینیم و چون نام وی دردوره ٔ طولانی تاریخ اساطیری دیده میش...
-
زیزکا
لغتنامه دهخدا
زیزکا. (اِخ ) قهرمان ملی بوهم که در حدود 1370 م . در «تروکنوو» متولد شد و به سرداری سپاه هوسیتها رسید و در حدود 1424 م . درگذشت . (از لاروس )... سرباز چک و از رهبران هوسیان . در سال 1420 که جنگهای هوسی آغاز شد وی قریب 60 سال داشت ویک چشمش کور بود. زی...
-
تروی
لغتنامه دهخدا
تروی . [ ت ْ رُ ] (اِخ ) پایتخت قدیمی شامپانی و مرکز کنونی ایالت اوب است که بر کنار سن و 158 هزارگزی جنوب شرقی پاریس واقع است و 68900 تن سکنه دارد کلیسای بزرگ سن پیر و سن پل که درقرنهای 13 - 17 میلادی ساخته شده است در این شهر واقعاست و نیز کلیساهای س...
-
گرشاسب
لغتنامه دهخدا
گرشاسب . [ گ َ ] (اِخ ) آخرین پادشاه پیشدادیان است . (نخبةالدهر دمشقی ) (مفاتیح ). در شاهنامه نام برده شده و او پسر زو (زاب ) و دهمین پادشاه پیشدادی بوده و نه سال پادشاهی کرد. فردوسی گوید:پسر بود زو را یکی خویش کام پدر کرده بودیش گرشاسب نام بیامد نشس...
-
ماریوس
لغتنامه دهخدا
ماریوس . (اِخ ) سردار و سیاستمدار روم . (157-86 ق .م .) وی فرزند خانواده ای ساده و بی جاه و جلال بود. او با «متلوس » ، یکی از سران اعیان روم درآویخت و خود را قهرمان مردم جلوه گر ساخت و مردم او را به کنسولی و جانشینی «متلوس » و سرداری سپاه آفریقا در ج...
-
ژاندارک
لغتنامه دهخدا
ژاندارک . (اِخ ) (قدّیسه ) او را دارک یا آرک و دوشیزه ٔ ارلئانی نیزنامند و ژان اسم اوست . وی قهرمان ملی فرانسه است و بسال 1412 م . در دمرمی پای به عرصه ٔ وجود گذارد. زنی بغایت دیندار و متقی و اهل مکاشفه و مراقبه و مدعی نوعی وحی بود و میگفت که الهامات...
-
شارل هفتم
لغتنامه دهخدا
شارل هفتم . [ ل ِ هََ ت ُ ] (اِخ ) معروف به فاتح ، پسر شارل ششم و ایزابو دو باویر . وی به سال 1403 م . در شهر پاریس تولد و به سال 1461 م . وفات یافت . در سال 1422م . به پادشاهی فرانسه رسید. هنگام جلوس وی بر تخت سلطنت ، انگلیسیان تقریباً سراسر سرزمین ...
-
زو
لغتنامه دهخدا
زو. [ زَ ] (اِخ ) نام پسر طهماسب است که در ایران پنج سال پادشاهی کرد. (برهان ). پسر طهماسب که در ایران پنج سال پادشاهی کرد. (فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ... گویند که در عراق نهر آبی جاری کرده و شهری و جایی ساخته که بنام وی آن نهر را ز...