کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنود
لغتنامه دهخدا
قنود. [ ق ُ ] (اِ) کسی را گویند که در کار و گفتار غره شود و دلیر گردد. (برهان ). مصحف فنود. و در جهانگیری فقط فنود ذکر شده . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
قنود
لغتنامه دهخدا
قنود. [ ق ُ ](ع اِ) ج ِ قند. (اقرب الموارد). رجوع به قند شود.
-
واژههای همآوا
-
غنود
لغتنامه دهخدا
غنود. [ غ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) خفتن . (فرهنگ اوبهی ). آرمیدن و آسودن . استراحت و آسایش . وَسَن . رجوع به فرهنگ اسدی و غنودن شود.
-
جستوجو در متن
-
قنوده
لغتنامه دهخدا
قنوده . [ ق ُ دَ / دِ ] (اِ) قنود. (آنندراج ). رجوع به قنود شود.
-
فنود
لغتنامه دهخدا
فنود. [ ف َ / ف ُ ] (ن مف مرخم ) کسی را گویند که در گفتار و تکلم نمودن و رفتار توقف و تأنی نماید. قنود. || (مص مرخم ، اِمص ) به معنی ناله و زاری هم گفته اند. (برهان ). رجوع به فنودن شود.