کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنصل
لغتنامه دهخدا
قنصل . [ ق ُ ص ُ ] (اِخ ) قلعه ای است از یمن و تا صنعاء دو روز فاصله دارد. (معجم البلدان ).
-
قنصل
لغتنامه دهخدا
قنصل . [ ق ُ ص ُ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). قصیر. (اقرب الموارد).
-
قنصل
لغتنامه دهخدا
قنصل . [ ق ُ ص ُ ] (معرب ، اِ) معتمدی است که وی را دولت به کشوری میفرستد برای آنکه از حقوق و تجارت و تبعه ٔ دولت متبوع خود حمایت کند. این کلمه لاتینی است و معنی آن مستشار است ج ، قناصل . (اقرب الموارد). رجوع به کنسول شود.
-
واژههای همآوا
-
قنسل
لغتنامه دهخدا
قنسل . [ ق ُ س ُ ] (معرب ، اِ) رجوع به قنصل و قنسول و کنسول شود.
-
جستوجو در متن
-
قنسل
لغتنامه دهخدا
قنسل . [ ق ُ س ُ ] (معرب ، اِ) رجوع به قنصل و قنسول و کنسول شود.
-
قنصلیة
لغتنامه دهخدا
قنصلیة. [ ق ُ ص ُ لی ی َ ] (معرب ، اِمص ) مقام قنصل . || (اِ) خطة القنصل . (اقرب الموارد). اداره یا جائی که قنصل در آن به کارهای خود رسیدگی کند. قنسولخانه . رجوع به کنسول گری و کنسول خانه شود.
-
قونسل
لغتنامه دهخدا
قونسل . [ قُن ْ س ُ ] (معرب ، اِ) قونسول . قنصل . معرب کنسول . رجوع به کنسول شود.