کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنسری
لغتنامه دهخدا
قنسری . [ ق َ س َ ری ی ] (ع ص ) پیر سالخورده یا دیرینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قَنسَر و قِنَّسر شود.
-
قنسری
لغتنامه دهخدا
قنسری . [ ق ِن ْ ن َ ری ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قنسرین و آن شهرستانی است بشام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از لباب الانساب ). رجوع به قنسرون و قنسرین شود.
-
واژههای مشابه
-
دیر قنسری
لغتنامه دهخدا
دیر قنسری . [ دَ رِ ق ِن ْ ن َ ] (اِخ ) بر ساحل فرات است از طرف مشرق در نواحی جزیره و دیار مضر و مقابل جرباس [ از توابع شام ] واقعاست بین این دیر و منبع چهار فرسخ است و بین این دیر و سروج هفت فرسخ و آن دیر بزرگی است و در روزگار آبادی آن 370 راهب در آ...
-
جستوجو در متن
-
قنسر
لغتنامه دهخدا
قنسر. [ ق ِن ْ ن َ ] (ع ص )پیر سالخورده یا دیرینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به قَنسَر و قَنسَری ّ شود.
-
پیر سالخورده
لغتنامه دهخدا
پیر سالخورده . [ رِ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیر سالخورد. پیر کهنسال . معمر. قنسر. قنسری . لبح . قلعم . کهکم : تلبیح ؛ پیر سالخورده شدن . (منتهی الارب ). || پیر دهقان ، که شراب کهنه ٔ انگوری باشد. (برهان ).
-
پیر
لغتنامه دهخدا
پیر. (ص ،اِ) شیخ . شیخه . سالخورده . کلان سال . مسن . معمر. زرّ. مشیخه . (دهار). مقابل جوان . بزادبرآمده . دردبیس . فارض . اشیب . (منتهی الارب ). کهام . ج ، پیران : پیر فرتوت گشته بودم سخت دولت تو [ او ] مرا بکرد جوان . رودکی .شدم پیر بدینسان و تو هم...