کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قنود
لغتنامه دهخدا
قنود. [ ق ُ ](ع اِ) ج ِ قند. (اقرب الموارد). رجوع به قند شود.
-
نخ قندی
لغتنامه دهخدا
نخ قندی . [ ن َ خ ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نخ قند. رجوع به نخ قند شود.
-
کارامل
لغتنامه دهخدا
کارامل . [م ِ ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای که در حرارتهای زیاد از ساکاروز یا قند متعارفی به دست می آید. (گیاه شناسی ثابتی ص 118). قند سوخته .
-
قنداغ
لغتنامه دهخدا
قنداغ . [ ق َ ] (اِ مرکب ) مخفف قند داغ است و آن آبجوش است که قند یا نبات را در آن حل کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
ابلوج
لغتنامه دهخدا
ابلوج . [ اَ ] (معرب ، اِ) معرب از فارسی آبلوچ . قند سفید یا شکر سفید یا قند سوده یا قند نرم سفید یا قند مطلق و یا شکر مطلق . آبلوج : گفت عطار ای جوان ابلوج من هست نیکو بی تکلف بی سخن . مولوی .آورده نظم و نثر تو کان هست قوت روح ابلوج قند را بشمار مکر...
-
ساکارات
لغتنامه دهخدا
ساکارات . (فرانسوی ، اِ) ترکیبی از قند با یکی از اکسیدهای فلزی .
-
ابوکلا
لغتنامه دهخدا
ابوکلا. [ اَ ک ُ ] (اِ مرکب ) نوعی مرغوب از قند.
-
دولابیة
لغتنامه دهخدا
دولابیة. [ دَ / دو بی ی َ ] (ع اِ) دیابیطس است . (از منتهی الارب ). دولاب . دیابیطس . مرض قند. بیماری قند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دولاب شود.
-
کروچ کروچ
لغتنامه دهخدا
کروچ کروچ . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) نام آواز جویدن قند و مانند آن . آواز چیزهای ترد و شکننده زیر دندان چون قند و نان خشک و خیار و مانند آن . (یادداشت مؤلف ).- کروچ کروچ خوردن یا جویدن ؛ خوردن چیزهایی که زیر دندان آواز دهد مانند قند و نان دوآتشه و نان...
-
دیشلمه
لغتنامه دهخدا
دیشلمه . [ ل َ م َ / م ِ ] (ترکی ، مرکب ) (از: دیش ترکی ، بمعنی دندان + لمه که آن نیز ترکی و نوعی علامت مصدری است ): چای دیشلمه ؛ چای قند پهلو. دشلمه . (یادداشت مؤلف ). چای که شکر یا قند در آن حل نکرده باشند بلکه حب قند در دهن گذارند و چای تلخ را بش...
-
ابرمادران
لغتنامه دهخدا
ابرمادران . [ اَ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) نام حلوائی است که از قند یا عسل سازند.
-
بانیذ
لغتنامه دهخدا
بانیذ. (اِ) فانیذ. (دهار). قند پالوده . رجوع به فانیذ شود.
-
کید
لغتنامه دهخدا
کید. [ ک َ ] (اِخ ) نام نوشابه ٔ بردعی بوده که قیدافه معرب آن شده ، و اصل درآن کندابه یعنی آب قند بوده است ، نوشابه نیز به همان معنی است و قند معرب کنداست . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به کیدپا شود.
-
چاشنی زدن
لغتنامه دهخدا
چاشنی زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) چیزی از ترشی یا شیرینی در طعام ریختن تا طعم میخوش آرد. ترش و شیرینی معاً به خورش زدن چون سرکه و قند یا آب لیمو و قند و مانند آن .
-
قندة
لغتنامه دهخدا
قندة. [ ق َ دَ ] (معرب ، اِ) قند. (منتهی الارب ). نبات . (ناظم الاطباء). رجوع به قند شود.- قندة الرقاع ؛ نوعی از خرماست . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). نوعی از ثمر است . (فهرست مخزن الادویة).