کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنداغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنداغ
لغتنامه دهخدا
قنداغ . [ ق َ ] (اِ مرکب ) مخفف قند داغ است و آن آبجوش است که قند یا نبات را در آن حل کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
قنداق
لغتنامه دهخدا
قنداق . [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) چوبی باشد یا نال به تفنگ وصل کنند و مثل دسته بود برای تفنگ و بدین معنی غالباًمعرب کنده است . (آنندراج ). چوبی را گویند که بطریق ناوچه تراشیده میل تفنگ را در آن گذارند. (سنگلاخ ).- قنداق تراش ؛ آنکه قنداق تفنگ تراشد.- قندا...
-
جستوجو در متن
-
بارنگ
لغتنامه دهخدا
بارنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) رنگ دار. ملون . || (اِ) بادرنگ .(ناظم الاطباء). بادنگ . بارنج . رجوع به شعوری ج 1 ورق 74 شود. || بند قنداغ . (ناظم الاطباء).
-
اورمان
لغتنامه دهخدا
اورمان . [ اَ رَ ] (اِخ ) بلوکی است از کردستان ایران واقع در جنوب غربی سنندج و متصل بکردستان عثمانی که به دو قسمت منقسم میشود: اورمان تخت و اورمان کهون . مردمان هر دو اورمان ... صنعتشان آهنگری و قنداغ سازی و باروت کوبی و محصول آنجا انار و انجیر و گرد...
-
بازرنگ
لغتنامه دهخدا
بازرنگ . [ رَ ] (اِ) پستان بند زنان . (آنندراج ). و آن دو پارچه ٔ سه گوشه بود که از بافته ٔ ریسمانی و ابریشمی بدوزند و زنان پستان خود را در میان آن نهاده ، بندهای آنرا بر پشت بندند تا پستان بزرگ نشود. (فرهنگ جهانگیری ). سینه بند طفلان و زنان و در فره...
-
کنده
لغتنامه دهخدا
کنده . [ ک ُ دَ / دِ ] (اِ) هر چوب گنده ٔ بزرگ را گویند عموماً. (برهان ). هر چوب سطبر و بزرگ . (غیاث ). چوب بزرگ و سطبر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مطلق چوب کنده رانیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). هر چوب بزرگ گنده و تنه ٔدرخت . (ناظم الاطباء). چوب بزرگ عموماً...