کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قندآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قندآب
لغتنامه دهخدا
قندآب . [ ق َ ] (اِ مرکب ) شربت . || و نیز کنایه از شراب قندی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
قندآب
لغتنامه دهخدا
قندآب . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در 51هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. موقع آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 7 تن است . آب از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ...
-
واژههای همآوا
-
غنداب
لغتنامه دهخدا
غنداب . [ غ َ ] (اِخ ) محله ای است از محله های شهر مرغینان از بلاد فرغانه . (از معجم البلدان ). رجوع به انساب سمعانی شود.
-
جستوجو در متن
-
بدرقه
لغتنامه دهخدا
بدرقه . [ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (از ع ، ص ، اِ) (از بدرقة عربی ) رهبر. رهنما. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رهبر. جماعتی که راهبر قافله باشد. (غیاث اللغات ). پاسبان و نگهبان . (ناظم الاطباء). خفیر. خفرة. (منتهی الارب ).جمعی مسلح که...