کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قناعت کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سنگ قناعت
لغتنامه دهخدا
سنگ قناعت . [ س َ گ ِ ق َ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگی که در وقت شدت گرسنگی بر شکم بندند تا ایذای جوع کم شود، چنانکه درزمان آن حضرت (پیغمبر) اصحاب می بستند و این عمل مسنون است . (آنندراج ). سنگی که در شدت گرسنگی بر شکم بندند تا اذیت آن کم گردد...
-
جستوجو در متن
-
پا بدامن کشیدن
لغتنامه دهخدا
پا بدامن کشیدن . [ ب ِ م َ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) گوشه گرفتن . || صبر کردن . (برهان ). || قناعت کردن . (برهان ).
-
اقتناع
لغتنامه دهخدا
اقتناع . [ اِت ِ ] (ع مص ) خرسند شدن بدانچه هست . (از اقرب الموارد). قناعت کردن . (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد).
-
خاک دیوار لیسیدن
لغتنامه دهخدا
خاک دیوار لیسیدن . [ ک ِ دی دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
-
قاتق کردن
لغتنامه دهخدا
قاتق کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا به همه نان برسد. نانخورش ساختن . قناعت کردن در صرف نانخورش : پنیر را قاتق کن .
-
تقنع
لغتنامه دهخدا
تقنع. [ ت َ ق َن ْ ن ُ ] (ع مص ) قناعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). قناعت نمودن . (زوزنی ). به تکلف قناعت کردن . (از اقرب الموارد). || مقنعه براوکندن زن . (تاج المصادر بیهقی ). پوشیدن زن قناع را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پوشید...
-
خاک دیوار خوردن
لغتنامه دهخدا
خاک دیوار خوردن . [ ک ِ دی خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قناعت کردن . (آنندراج ).
-
توانگر کردن
لغتنامه دهخدا
توانگر کردن . [ ت ُ / ت َ گ َ ک َ دَ] (مص مرکب ) نیرومند کردن . توانا کردن : به دانش روان را توانگر کنیدخرد را همان بر سر افسر کنید. فردوسی .به داد و دهش دل توانگر کنیداز آزادگی بر سر افسر کنید. فردوسی . || بی نیاز کردن . غنی کردن : قناعت توانگر کند ...
-
اکتفا کردن
لغتنامه دهخدا
اکتفا کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بس دانستن . بسنده کردن به . قناعت کردن به . (یادداشت مؤلف ) : از دوستان توقع ما ترک دشمنی است ما قانعیم گر به همین اکتفا کنند. محسن تأثیر (ازآنندراج ).زخم دهان شکوه نمایان نمی شودمردم به قدر حاجت اگر اکتفا ...
-
اکتفاء
لغتنامه دهخدا
اکتفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگردانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نگون کردن . (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). || برگردانیدن خنور را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)...
-
دست برون کردن
لغتنامه دهخدا
دست برون کردن . [ دَ ب ِ / ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از قطع کردن دست . (انجمن آرا) (آنندراج ) (از شرفنامه ٔ منیری ). دست بریدن . (برهان ) : با چنین دست مرا دست برون کن پس از این گر قناعت نکند دست کشد پیش نیاز. انوری (از آنندراج ).|| به معنی دست ب...
-
فضل کردن
لغتنامه دهخدا
فضل کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لطف کردن . عنایت کردن . توجه کردن : فضل کن ، مگذارکز مشتی خسیس چون منی در دور تو باشد حزین . خاقانی .خدایا فضل کن گنج قناعت چو بخشیدی و دادی ملک ایمان . سعدی . || بخشیدن . احسان : ای صاحب مال فضل کن بر درویش گر فض...
-
مرضاة
لغتنامه دهخدا
مرضاة. [ م َ ] (ع مص ) خشنود گردیدن . (منتهی الارب ). خشنود شدن و پسندیدن . (دهار). خشنود گردیدن و پسند کردن چیزی را و قناعت کردن . (آنندراج ). || (اِمص ) مرضات . خشنودی . (دهار). در مقابل سخط و خشم . (از اقرب الموارد). رضا [ رِ / رُ ] . رضوان [ رِ /...
-
محارست
لغتنامه دهخدا
محارست . [ م ُ رَ س َ ] (ع اِمص ) نگهبانی . محافظت و حراست . (ناظم الاطباء).- محارست کردن ؛ پاس داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ملک قناعت را محارست کنی . (گلستان ).|| گوش داشتن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).