کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنائی
لغتنامه دهخدا
قنائی . [ ق َن ْنا ] (حامص ) قنات کنی . مقنی گری . رجوع به قنات شود.
-
قنائی
لغتنامه دهخدا
قنائی . [ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) احمدبن عبادبن شعیب ، ملقب به شهاب الدین و معروف به قناوی یا قنائی از نویسندگان است . او راست : الکافی فی علم العروض و القوافی . این کتاب یکبار در ضمن مجموعه ٔ مهمات المتون و بار دیگر باکتاب الارشاد الشافی علی متن الکافی م...
-
قنائی
لغتنامه دهخدا
قنائی . [ ق ُن ْ نا ] (اِخ ) احمدبن محمد کرام حنفی ازهری از دانشمندان و نویسندگان است . او راست : سواطع الانوارفی خلاصة ما جاء فی هجرتی الصحابة الی ارض الحبش و ما یتعلق به اهلها من الاَّیات و الاحادیث و الاَّثار. این کتاب در بولاق بسال 1321 هَ . ق . ...
-
قنائی
لغتنامه دهخدا
قنائی . [ ق ُن ْ نا ئی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قنا وآن دیری است . (معجم البلدان ). رجوع به قُنّا شود.
-
واژههای مشابه
-
علی قنائی
لغتنامه دهخدا
علی قنائی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی . ملقب به فتح الدین . وی در سال 708 هَ . ق . در قوص درگذشت . او راست : مختصرالروضة. و نیز اشعاری دارد. (از معجم المؤلفین از الطالع السعید ادنوری ص 215).
-
علی قنائی
لغتنامه دهخدا
علی قنائی . [ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ )ابن عبدالرحمان بن عیسی بن عروةبن جراح قنائی . مکنی به ابوالحسن . وی نویسنده بود و در سال 413 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- طرف خبرالولایة. 2- نوادر الاخبار. (از معجم المؤلفین از کتاب الرجال نجاشی ص 192 و ایضاح المک...
-
حفنی قنائی
لغتنامه دهخدا
حفنی قنائی . [ ] (اِخ ) احمد. رجوع به قنائی (احمدالحفنی ) شود.
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان بن عیسی بن عروةبن جراح قنائی ، مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی قنائی شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن محمدبن جعفربن محمدبن عبدالرحیم بن حجون قنائی ، ملقّب به فتح الدین . رجوع به علی قنائی شود.
-
قناوی
لغتنامه دهخدا
قناوی . [ ] (اِخ ) احمدبن عباد. رجوع به قنائی احمدبن عباد شود.
-
حفاری
لغتنامه دهخدا
حفاری . [ ح َف ْ فا ] (حامص ) شغل حفار. عمل حفار. || قنائی . چاه کنی . || شغل آنکه زمینهای منخسفه یا مخروبه ٔ باستانی را برای یافتن اشیاء عتیقه کند. تیله کنی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
خالصه
لغتنامه دهخدا
خالصه . [ ل ِ ص َ / ص ِ ] (ع ص ) بی آمیغ. (منتهی الارب ): غب خالصه ؛ تب نوبه که شطرالغب و ربعنباشد. || (اِ) زمین و ملک پادشاهی که به جاگیر کسی نباشد. (آنندراج ). ملک دولتی . مسعود کیهان تاریخ املاک خالصه ٔ ایران را چنین می آورد: خالصجات عبارتند از: د...