کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قموع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قموع
لغتنامه دهخدا
قموع . [ ق َ ] (ع ص ) آنکه را در بن مژه قرحه دمد یا فسادی در کنج چشم حادث شود یا رنگ گوشت کنج چشم وی سرخ یا برگشتگی پیدا کند و کم بینا شود از روانی اشک . (از منتهی الارب ). رجوع به قَمَع شود.
-
قموع
لغتنامه دهخدا
قموع . [ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ قَمع بمعنی آنچه ملصق باشد در اسفل خرما و غوره و مانند آن . (اقرب الموارد). رجوع به قَمع شود.
-
واژههای همآوا
-
قموء
لغتنامه دهخدا
قموء. [ ق ُ] (ع مص ) فربه شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
قمع
لغتنامه دهخدا
قمع. [ ق َ م َ ] (ع اِ) غبارمانندی که در هوا بالا برآید. || سر حلقوم و طرف آن یا طبق حلقوم که مجرای دم است تا شش . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کش که در بن مژه دمد یا فسادی است که که در کنج چشم حادث شود و سرخی یا برگشتگی رنگ گوشت کنج ...
-
قمع
لغتنامه دهخدا
قمع. [ ق َ ] (ع مص ) به عمود زدن کسی را. || چیره شدن بر کسی و خوار و ذلیل گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : امن راهها و قمع مفسدان ... به سیاست منوط. (کلیله و دمنه ).هادی امت و مهدی زمان کز قلمش قمع دجال صفاهان به خراسان یابم . خاقانی .- قمع...