کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قمقمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قمقمه
لغتنامه دهخدا
قمقمه . [ ق ُ ق ُ م َ ] (ع اِ) ظرفی است رویین که مسافر در آن آب ریخته و بر کمر بندد آشامیدن را. نام ظرفی است کوچک که به فارسی آن را کوزه گویند. (آنندراج ). فلاسک . و آن ظرفی است از شیشه و جیوه که مایع گرم یا سرد را تا مدتی بحال خود نگه می دارد. || ظر...
-
واژههای مشابه
-
قمقمة
لغتنامه دهخدا
قمقمة. [ ق َق َ م َ ] (ع مص ) گردآوردن و قبض کردن یا چیره گرداندن بر کسی کنه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). قمقم اﷲ عصبه ، جمعه و قبضه و قیل سلط علیه القردان الصغار. (اقرب الموارد). || طلب کردن آنچه را بر مائده است . || (اِ) نوعی کشتی است ، و آن ...
-
جستوجو در متن
-
مسینه
لغتنامه دهخدا
مسینه . [ م ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) (از: مس + ینه ، پسوند نسبت ) هرچه از مس کنند. مسی . مسین . ابزاری که از مس ساخته شده است . ظروف و اوانی و آلات مسین . و رجوع به مسی و مسین شود. || (اِ) قمقمه . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به قمقمه شود.
-
غر شدن
لغتنامه دهخدا
غر شدن . [ غ ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غر شدن آفتابه و قمقمه و مانند آنها، فرورفتن قسمتی از آن با خوردن به زمین و جز آن . فرورفتن ظرفی مسین و سیمین و امثال آن به جهت زخم و ضربتی . رجوع به غر شود.
-
ساروچه
لغتنامه دهخدا
ساروچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) ظاهراً چیزی باشد که مثل قمقمه ها بود، و اغلب که لغت روم است . (بهار عجم ) (آنندراج ). اشتینگاس نیز با شک و تردید بمعنی کاسه ٔ چوبی آورده ولی در بیت زیر این معنی را نمیدهد : ز قیسی و آلو بگردش هجوم چو ساروچه گرد سرشاه روم ....
-
اداوة
لغتنامه دهخدا
اداوة. [ اِ وَ ] (ع اِ) مَطهرة، یعنی آبدستان . (منتهی الارب ). قُمقمه . مَطهره . ظرف آب . آفتابه . (آنندراج ). ج ، اداوی : اعرابی از کوزه ٔ عمر نبیذ خورد مست شد عمر رضی اﷲ عنه او را حد زد اعرابی گفت از اداوه ٔ تو خوردم امیرالمؤمنین گفت حد بر مستی زد...
-
کم کم
لغتنامه دهخدا
کم کم . [ ک ُک ُ ] (اِ) زعفران . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اسم هندی زعفران است . (فهرست مخزن الادویه ). || ریگ روان . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بمعنی ریگستان معرب قم گویند و معروف است . (آنندراج ). || قمقمه و کوزه و ابریق . ...
-
آفتابه
لغتنامه دهخدا
آفتابه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آب تابه . ظرفی فلزین با لوله ای بلند که در آن آب گرم کنند. مِحَم ّ. || اِبریقی از فلز و بیشتر از مس که در طهارتخانه بکاربرند. قُمْقُمه . (مهذب الاسماء). قُمْقُم . کُمْکُم .- آفتابه گرفتن ، آفتابه برداشتن ؛ بقضای حاج...
-
مطهرة
لغتنامه دهخدا
مطهرة. [ م َ هََ رَ / م ِ هََ رَ ] (ع اِ) ظرفی که بدان طهارت کنند و آب دست دان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آبدستان . (دهار). آفتابه و ظرف آب که بدان وضو کنند. (غیاث ). ابریق . آفتابه . کوزه که در آن آب کنند و در سفر ...
-
معلاق
لغتنامه دهخدا
معلاق . [ م ِ ] (ع اِ) هرچه از وی چیزی درآویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، معالیق . (اقرب الموارد). || خار آهنی که قصابان بدان گوشت را بیاویزند. (غیاث ) (آنندراج ). آنچه بدان گوشت و جز آن آویزند. (از اقرب الموارد...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (فرهنگ اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خایه بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شخصی که خصیه اش بزرگ شده باشد. (برهان قاطع). مرضی است که خصیه از مقدار کلان شود، و گاهی این مرض در پوست گلو پیدا می شو...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...
-
صنایع
لغتنامه دهخدا
صنایع. [ ص َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ صَنیع. (منتهی الارب ). ج ِ صَنیعَه . (المنجد) (مهذب الاسماء). رجوع به صنیع، صنیعة و صنائع شود : از هر صنایعی که بخواهی بر او اثروز هربدایعی که بجوئی بر او نشان . فرخی .و چون نصر گذشته شد از شایستگی و بکارآمدگی این مرد مح...