کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قماش البوبلين پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تخته ٔ قماش
لغتنامه دهخدا
تخته ٔ قماش . [ ت َ ت َ / ت ِ ی ِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از دو تخته چوب سازند و در آن قماش ها را نگاه دارند و باز به طناب محکم بندند. (آنندراج ) : افتاده ام به بند نگهداری عیال چون تخته ٔ قماش که بندند با طناب .تأثیر (از آنندراج ).
-
نارین قماش
لغتنامه دهخدا
نارین قماش . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) پارچه ٔ ظریف خوب . (ناظم الاطباء).
-
بی قماش
لغتنامه دهخدا
بی قماش . [ ق ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + قماش ) که قماش نداشته باشد. بی رخت و بی اسباب و امتعه و اثاث بطور مطلق : در آن خرگاههای تهی و بی قماش و لاغریها افتادند و بسیار مردم از هر دستی بکشتند و این آن خبر پیشین بود که ترکمانان را بزدند. (تاریخ بیهقی چ ا...
-
خوش قماش
لغتنامه دهخدا
خوش قماش . [ خوَش ْ / خُش ْ ق ُ ](ص مرکب ) خوش جنس . خوب جنس . مقابل بدقماش . خوب سرشت .
-
قاش و قماش
لغتنامه دهخدا
قاش و قماش . [ ش ُ ق ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سفله . داس و دلوس . (فرهنگ اسدی ). خاش و خماش .