کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قل هو ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قل هو ا
لغتنامه دهخدا
قل هو ا. [ ق ُ هَُ وَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) مطلع سوره ٔ یکصد و دوازدهم از قرآن که آن را سوره ٔ اخلاص خوانند : بفلک میرسد از روی چو خورشید تو نورقل هو اﷲ احد چشم بد از روی تو دور. سعدی .- قل هو اﷲ خواندن برای کسی ؛ دعا خواندن برای نگهداری...
-
واژههای مشابه
-
قل اعوذ
لغتنامه دهخدا
قل اعوذ. [ ق ُ اَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ امری ) بگو پناه میبرم ، و این مأخوذ است از آغاز معوذتین ، دو سوره از قرآن کریم که با آیه های «قل اعوذ برب الناس » و «قل اعوذ برب الفلق » آغاز میشوند : گریزنده گشته ست بخل از کفش کفش قل اعوذ است و بخل اهرمن . فرخ...
-
قل دادن
لغتنامه دهخدا
قل دادن . [ ق ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیزی مدور را در زمین به حرکت درآوردن . چیز مدوری را با تکانی در سطحی به غلطیدن داشتن . مدحرجی را غلطانیدن بر سطحی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به غل خوردن و غل دادن شود.
-
قل ممکلو
لغتنامه دهخدا
قل ممکلو. [ ] (اِخ ) از توابع خمسه (؟) و دارای معدن زغال سنگ است . (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 40).
-
قل هواللهی
لغتنامه دهخدا
قل هواللهی . [ ق ُ هَُ وَل ْ لا ] (ص نسبی ) دراهمی بود که حجاج بضرب رسانید و قل هواﷲ احد بر آنها نقش بود...پیش ازحجاج نقش دراهم فارسی بود. (از اوزان و مقادیر مقریزی ). درمهای قل هواللهی ، اخلاصیه ، احدیه : دلم مرغی است در قل بسته چون سنگ چو سیم قل هو...
-
قل احمدی
لغتنامه دهخدا
قل احمدی . [ ق ُ اَ م َ ] (اِ مرکب ) دست به زور تمام بر عضو کسی زدن ، و ترکان آن را حق نظربکی گویند و حق نظربک شخصی بوده که در اهتمام در خانه ٔ پادشاه دست بر سینه ٔ مردم به زور تمام میزد، این ضرب به نام او مشهور شد. لوطیان گویند: ملاهایی که در این عص...
-
قل جق
لغتنامه دهخدا
قل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره باشلو از بخش چاپشلو از شهرستان دره گز واقع در 7 هزارگزی جنوب باختری چاپشلو و 6 هزارگزی باختری شوسه ٔ عمومی قوچان به دره گز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 127 تن است . آب آن از قنات و محصول...
-
قل جق
لغتنامه دهخدا
قل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان قل جق بخش شیروان شهرستان قوچان واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری شیروان و 9 هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی قوچان به شیروان . موقع جغرافیایی آن دامنه و سردسیری است . سکنه ٔ آن 387 تن می باشد. آب آن از چشمه و رودخا...
-
قل جق
لغتنامه دهخدا
قل جق . [ ق ُ ج ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش شیروان شهرستان قوچان در شمال خاوری شیروان . موقع آن کوهستانی و محصول آن غلات و باغات انگور و شغل مردان زراعت و گله داری است . هوای آن سرد است . این دهستان از 12 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و مجموع ن...
-
قل خوردن
لغتنامه دهخدا
قل خوردن . [ ق ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیز مدوری بر زمینی یا سطحی غلطیدن . غلطیدن مدحرجی بر سطحی . حرکت کردن چیزی گرد بر روی زمین یا سطحی دیگر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به غل خوردن شود.
-
قل رمزی
لغتنامه دهخدا
قل رمزی . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4 هزارگزی خاور راه تابستانی شوشتر به بندقیر، کنار باختری رود گرگر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن 100 تن می ...
-
خان قل
لغتنامه دهخدا
خان قل . [ ] (اِخ ) شیله ای است بفاصله ٔ 28500 گزی در جنوب غرب قریه ٔ نیک در علاقه ٔ حکومت درجه ٔ 4 یکاولنگ مربوط بحکومت کلان دایزنگی ولایت کابل . آب آن به دریای سر جنگل میریزد. جایگاه آن بین خط 66 درجه و 40 دقیقه و 38 ثانیه ٔ طول البلد شرقی و خط 34 ...
-
جستوجو در متن
-
حسبی ا
لغتنامه دهخدا
حسبی ا. [ ح َ یَل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ، صوت مرکب ) مرا خدای کافی است . مخفف حسبی اﷲ و کفی و گاه حسبی و کفی گویند. مأخوذ از آیه ٔ: فان تولوا فقل حسبی اﷲ لااله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (قرآن 129/9). و آیه ٔ «قل حسبی اﷲ وعلیه یتوکل ال...