کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قل قل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ َ غ َ] (ع اِ) عرق الشجر اذا امعن فی الارض ؛ ریشه ٔ درخت که در زمین استوار گردد. ج ، غَلاغِل . (اقرب الموارد).
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل . [ غ ُ غ ُ ] (اِ صوت ) شوریدن بلبلان و مرغان را گویند در حالت مستی . (برهان قاطع). نام آواز بلبلان چون بسیار باشند. آواز مرغان بسیار : خاسته از مرغزار غلغل تیم و عدی درشده آب کبوددر زره داودی . منوچهری .گر ندانی ز زاغور بلبل بنگرش گاه نغمه و غل...
-
غلغل
لغتنامه دهخدا
غلغل .[ غ ُ غ ُ ] (اِخ ) کوهی است در سواد بحرین . (منتهی الارب ). کوهی است در نواحی بحرین . (از معجم البلدان ).
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق َ ] (ع اِ) نام درخت انار صحرایی است و آن را قلاقل و قلقلان هم میگویند. (برهان ).
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که دانه ٔ آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه ٔ آن گیاه را مغاث ...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرم رود شهرستان تویسرکان ، واقع در 24 هزارگزی شمال باختر تویسرکان و 6 هزارگزی جنوب باختر اشتران . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 617 تن است . آب آن از دو رشته قنات و چشمه و محص...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فریم ، بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2000گزی باختر کهنه ده . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب مالاریائی است . سکنه ٔ آن 45 تن است . آب آن از نهر عروس داماد و محصول آن برنج ، غلات ، و شغل ا...
-
قلقل
لغتنامه دهخدا
قلقل . [ ق ُ ق ُ ] (ع ص ) مرد سبک روح و ظریف را گویند. (برهان ). مرد چست سبک روح . (منتهی الارب ). || خفیف در سفر. (اقرب الموارد). || اسب سبک . (منتهی الارب ). || یاری گر شتابکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). المعوان السریع التحرک . (اقرب الموارد). || ...
-
جستوجو در متن
-
گیلی گیلی خوردن
لغتنامه دهخدا
گیلی گیلی خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غلتیدن چیز گرد و مدور بر سطحی . (یادداشت مؤلف ). قل قل خوردن . غلطان رفتن شی ٔ مدور بر سطحی . || افتان و خیزان تلوتلو خوردن . چون مستان به هر سوی متمایل شدن و رفتن .
-
چهارقل
لغتنامه دهخدا
چهارقل . [ چ َ / چ ِ ق ُ ] (اِ مرکب ) (مرکب از چهار+ قل ) «قل » امر حاضر مفرد از مصدر «قول » عربی است ، به معنی بگو. چون این کلمه در آغاز چهار سوره از سوره های قرآن کریم آمده است و این سوره ها چون با کلمه ٔ «قل » آغاز می شود آن چهار را «چهارقل » اصطل...
-
چارقل
لغتنامه دهخدا
چارقل . [ ق ُ ] (اِ مرکب ) چهارقل . چهارسوره ٔ قرآن کریم که هر یک از آن چهار با کلمه ٔ «قل » آغاز میشود و عبارتند از: قل هواﷲ احد، قل اعوذ برب الفلق ، قل اعوذ برب الناس ، قل یا ایها الکافرون . مجموع چهار سوره ٔ قل یا ایها الکافرون ، قل هواﷲ احد، قل ا...
-
اخلاصیه
لغتنامه دهخدا
اخلاصیه . [ اِ صی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص نسبی ، اِ) درم های قل هواللهی . (مهذب الاسماء). سیم قل هواللهی . اخلاصی .
-
معوذتان
لغتنامه دهخدا
معوذتان . [ م ُ ع َوْ وِ ذَ ] (اِخ ) هر دو سوره ٔ اخیر از قرآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به صیغه ٔ تثنیه ، دو سوره ٔ آخر از قرآن مجید یعنی قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس . (ناظم الاطباء).سوره ٔ الفلق و آغاز آن قل اعوذ برب الفلق و سوره ٔ الن...
-
قلل
لغتنامه دهخدا
قلل . [ ق ِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ قِل ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قل شود.