کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلیج
لغتنامه دهخدا
قلیج . [ ق َ ] (ترکی ، اِ) بمعنی شمشیر. (ناظم الاطباء). || دست آخرین در بازی نرد. در بازی سه دست یا پنجدست پیش بر که اگر هر یک از دو حریف برد همه ٔ بازی را برده است . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
قلیج ایشان
لغتنامه دهخدا
قلیج ایشان . [ ق ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 73000گزی خاور داشلی برون و3000 گزی قره آغاج در حدود 8000 خانوار از تراکمه دراین محل ساکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
قلیج باغی
لغتنامه دهخدا
قلیج باغی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده از بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 12هزارگزی شمال خاوری گل تپه و 6هزارگزی شمال سراب . موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن از چشمه و قنات ومحصول آن غل...
-
قلیج بیگ
لغتنامه دهخدا
قلیج بیگ . [ ] (اِخ ) خواهرزاده ٔفرحشاد چلبی است که در بغداد کاتب دیوان بود. وی اشعاری به ترکی دارد. رجوع به مجمع الخواص ص 827 شود.
-
مغلطای بن قلیج
لغتنامه دهخدا
مغلطای بن قلیج . [ م ُ ل َ ی ِ ن ِق ُ ل َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ، ملقب به علاءالدین (686-762 هَ . ق .). مورخ و از حافظان حدیث و عالم به انساب بود. وی مستعرب ترک نژاد و از مردم مصر بود. تصنیفات او بیش از صد مجلد و از آن جمله است : «شرح البخاری » در بیست م...
-
واژههای همآوا
-
غلیج
لغتنامه دهخدا
غلیج . [ غ َ ] (اِ) انگز. (از فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ). بیلی که با آن زمین را هموار کنند. رجوع به انگز شود : چون غلیجی که بند برکند (کذا؟)کیست چون تو فژاگن و فژغند. ؟ (فرهنگ اسدی ).|| بت که تراشند. (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ اوبهی ).
-
جستوجو در متن
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن قلیج ، ملقّب به سیف الدین . وی مدرسه ای وقف کرده بود که ذکر آن در عیون الانباء آمده است . رجوع به عیون الانباء ج 2 ص 260 شود.
-
علاءالدین بکجری
لغتنامه دهخدا
علاءالدین بکجری . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ؟ ] (اِخ ) مغلطای بن قلیج بن عبداﷲ قاهری حنفی (689 - 761 هَ . ق .). عالمی حافظ و آشنا به علوم حدیث و نسابه ای بزرگ بود. او را در حدود یکصد تألیف است از آن جمله : الواضح المبین فی من مات من المحبین یا فی ذکر من است...
-
دهخدا
لغتنامه دهخدا
دهخدا. [ دِ خ ُ ] (اِخ ) علی اکبربن خانبابا خان بن آقاخان بن مهرعلی خان بن قلیج خان بن رستم خان ، علامه و محقق نامی ، طنزنویس و روزنامه نگار چیره دست ، سخنور و لغت نویس توانا، آزادیخواه و ایران دوست بزرگ معاصر، مؤلف لغت نامه ٔ حاضر. رجوع به مقدمه ٔ ...
-
رکن الدین
لغتنامه دهخدا
رکن الدین . [ رُ نُدْ دی ] (اِخ ) سلیمانشاه از ملوک سلجوقیان روم پسر عزالدین قلیج ارسلان است . وی به سال 579 هَ . ق . با فراری شدن برادرش به سلطنت رسید و پس از 23 سال پادشاهی به سال 602 ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 3). رجوع به تاریخ گزیده چ ...
-
مایل
لغتنامه دهخدا
مایل . [ ی ِ ] (اِخ ) قلیج خان بیک از ایماق کراملو طایفه ٔ شاملو و معاصر شاه عباس بود و از جانب او داروغگی ری را داشت و به جهت حسن سلوکش وی را شیخ الاسلام حکام گفته اند. او راست :نسیم صبح بر مجروح نیش است حریر جامه بر بیمار بار است گهر در چشم محنت دی...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ذی النون .چون اتابک نورالدین و ذوالنون دانشمندی به اندک زمانی درگذشتند، قلج ارسلان باز آن بلاد در تصرف آورد و امراء دانشمندیّه را بفریفت تا اسماعیل بن ذوالنون را هلاک کردند و آن ملک تمام با قلیج ارسلان افتاد و عرصه ٔ مل» ا...