کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلم مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اهل قلم
لغتنامه دهخدا
اهل قلم . [ اَ ل ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کاتب . نویسنده . محرران دفتر. (آنندراج ). کاتب و منشی . (ناظم الاطباء) : شود سعادت و دولت نصیب اهل قلم هما ز کوچه ٔ این استخوان بدر نرود.صائب (از آنندراج ).
-
خانه ٔ قلم
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ قلم .[ ن َ / ن ِ ی ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خانه ٔکلک . (آنندراج ). آن قسمت از قلم که از وی تراشند.
-
چوب قلم
لغتنامه دهخدا
چوب قلم . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) پاره چوب باریکی که یک سرش (سری که به آن نیش آهنین پیوندد و یا در آن نیش آهنین گذارند) ستبرتر از سر دیگر باشد و هر چه از سربدم رود رفته رفته باریکتر شود. امروز بیشتر آن را از کائوچو و نظایر آن میسازند و بهمین نام مینام...
-
توتیای قلم
لغتنامه دهخدا
توتیای قلم . [ ی ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) توتیای قلمی . قسمی از توتیا. (آنندراج ). توتیای انابیبی و مزاربی . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) : کلکش زده دم ز نکته های قلمی زد بر قد خط، راست قبای قلمی هرگز نشود سپید زیرا که کشددر چشم دوات توتیای قل...
-
خرده ٔ قلم
لغتنامه دهخدا
خرده ٔ قلم . [ خ ُ دَ / دِ ی ِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تراشه ٔ قلم . (آنندراج ) : دلیل عزت اهل سخن همین کافی است که خرده های قلم زیر پا نباید ریخت . صائب (از آنندراج ).ز چشمت ار گل نرگس زند بگلشن دم بزیر خاک کنندش چو خرده های قلم .تأثیر (...
-
خوش قلم
لغتنامه دهخدا
خوش قلم . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) کاغذ صاف و نرمی که به خوبی و روانی توان بر آن نوشت . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) : می توان زد رقمی خواه به خون خواه به نیل صفحه ٔ کاهی رخساره ٔ ما خوش قلم است . طالب آملی (از آنندراج ).بیاض گردن او دست ...
-
قلم سلیمان خانی
لغتنامه دهخدا
قلم سلیمان خانی . [ ق َ ل َ س ُ ل َ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشتکوه از ایلات کرد ایران . ییلاق این ایل ، سیاه خانی و قشلاق آن هفت کوه و قده است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
قلم پاک کن
لغتنامه دهخدا
قلم پاک کن . [ ق َ ل َ ک ُ ] (اِ مرکب ) پاک کننده ٔ قلم و آن پارچه ٔ پشمینه یا کرباس باشد که بدان قلم سیاهی آلوده را پاک کنند. (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) : مدادش ازدوده ٔ چراغ خورشید است و قلم پاک کنش مرغوله ٔ طره ٔ ناهید. (ظهوری از آنندراج ). و رج...
-
قلم های دارویی
لغتنامه دهخدا
قلم های دارویی . [ ق َ ل َ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشکال جامدی بصورت استوانه های کوچکی میباشند که آنها را بدو صورت ممکن تهیه کنند: الف - املاح لازم را ذوب نموده و در قالبهایی میریزند. ب - مواد دارویی را با خمیر نرمی کاملاً مخلوط نموده سپس آنها ...
-
لوح و قلم
لغتنامه دهخدا
لوح و قلم . [ ل َ / لُو ح ُ ق َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به لوح (در معنی کتاب مبین ) و قلم شود : لوح و قلم به قطع دماغ و زبان توست لوح و قلم بدان و ز لوح و قلم مپرس .عطار.
-
حسن زرین قلم
لغتنامه دهخدا
حسن زرین قلم . [ ح َ س َ ن ِ زَرْ ری ق َ ل َ ] (اِخ ) خطاط خوشنویس .رجوع به زرین قلم و نمونه ٔ خطوط خوش شاهنشاهی شود.
-
خط از قلم ریختن
لغتنامه دهخدا
خط از قلم ریختن . [ خ َ اَ ق َ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از مرقوم شدن . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
منقشة
لغتنامه دهخدا
منقشة. [ م ِ ق َ ش َ ] (ع اِ) قلم سربی و مداد. || قلم مو. (ناظم الاطباء).
-
موقلم
لغتنامه دهخدا
موقلم . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) مقلوب قلم مو. قلم نقاشان که از موی سازند و قلم مو نیز گویند. (ناظم الاطباء). به قلب اضافت موی کلک . (از آنندراج ) : شنگرف کرده اشک من و موقلم مژه نقش و نگار عشق به رویم نموده است .نصیرای بدخشانی (از آنندراج ).
-
موگیر
لغتنامه دهخدا
موگیر. (نف مرکب ، اِ مرکب ) گیرنده ٔ مو. آنچه بدان موی از نوک قلم و غیره بگیرند و آن از اسباب میز تحریر است . (یادداشت مؤلف ).