کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلم مو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
صاحب قلم
لغتنامه دهخدا
صاحب قلم . [ ح ِ ق َ ل َ ] (اِخ ) میرزا آقا افشار از مردم ارومیه . خطاطی مشهور است و در نوشتن نستعلیق وحید عصر بود. چند کتاب به خط وی در استانبول چاپ شده است ، از آنجمله کتاب گلستان است که بسال 1291 هَ . ق . نوشته و به چاپ رسیده و درخور تمجید است . (...
-
صاحب قلم
لغتنامه دهخدا
صاحب قلم . [ ح ِ ق َ ل َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) منشی . نویسنده : و مردی بود اصیل ، فاضل ، صاحب قلم و معرفت تمام . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 93).
-
قلم خودنویس
لغتنامه دهخدا
قلم خودنویس . [ ق َ ل َ خوَدْ / خُدْ ن ِ ] (اِ مرکب ) قلمی که مرکب در میان دارد و بی آنکه آن را بجوهر زنند نویسد. در تهذیب تاریخ ابن عساکر در ترجمه ٔ ابوالعلا صاعدبن حسن بن صاعد آرد: از مخترعات او قلمی آهنین میان تهی بود که آن را از مداد پرمیکرد و یک...
-
قلم دارچین
لغتنامه دهخدا
قلم دارچین . [ ق َ ل َ ] (اِ مرکب ) کنایه از بینی باریک و دل پسند. (یادداشت مؤلف ).
-
قلم دوات
لغتنامه دهخدا
قلم دوات . [ ق َ ل َ دَ] (اِ مرکب ) محبره و اسباب تحریر. (ناظم الاطباء).
-
قلم رسام
لغتنامه دهخدا
قلم رسام . [ ق َ ل َ رَس ْ سا ] (اِ مرکب ) حکاک و منبت کار به روی برنج . (ناظم الاطباء).
-
قلم شیربک
لغتنامه دهخدا
قلم شیربک . [ ق َ ل َ ؟ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشتکوه ، از ایلات کرد ایران . ییلاق این ایل گرازان و قشلاق آنها شایق است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
قلم مرادخانی
لغتنامه دهخدا
قلم مرادخانی . [ ق َ ل َ م ُ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشتکوه ، از ایلات کرد ایران . ییلاق این ایل زرین آبادو قشلاق آنان ونه است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
قلم بلند
لغتنامه دهخدا
قلم بلند. [ ق َ ل َ ب ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در15هزارگزی جنوب خاوری بهبهان و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ بهبهان به اهواز. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری و مالاریائی است . این ده 93 تن سکنه دار...
-
قلم بندکردن
لغتنامه دهخدا
قلم بندکردن . [ ق َ ل َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن است . (از آنندراج ).
-
قلم تراش
لغتنامه دهخدا
قلم تراش . [ ق َ ل َ ت َ ] (اِ مرکب ) نوعی از کارد درازدسته که بدان قلم تراشند. چاقو و گزلکی که بدان قلم و جز آن میتراشند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قسمی چاقوی ظریف که قلم های نیی را با آن میتراشند : الماس قلمتراش و ملماس قلم انقاس مداد و نام جنسش ح...
-
قلم زن
لغتنامه دهخدا
قلم زن . [ ق َ ل َ زَ ] (نف مرکب ) قلم دست . (آنندراج ). اشاره به نویسنده باشد. (برهان ) : قلم زن که بد کرد با زیردست قلم بهتراو را به شمشیر، دست . نظامی (از حاشیه برهان چ معین از فرهنگ نظام ).|| به معنی مصور نیز آمده . (غیاث اللغات از سراج ).
-
قلم زنه
لغتنامه دهخدا
قلم زنه . [ ق َ ل َ زَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقط. مقطه . قلمزن . شق زن . (یادداشت مؤلف از زمخشری ). قطزن . آلتی ساخته از شاخ حیوان ، نوک قلمهای نی را روی آن میگذاشتند و با قلمتراش قسمت زائد را میبریدند تا نوک هموار گردد و نکو نویسد.
-
کارد قلم
لغتنامه دهخدا
کارد قلم . [ دِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلمتراش .
-
لفظ قلم
لغتنامه دهخدا
لفظ قلم . [ ل َ ظِ ق َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گفتار با کلمات تمام چنانکه نویسند، نه با کلمات شکسته ، چنانکه عامّه تلفظ کنند.