کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلممو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلم مو
لغتنامه دهخدا
قلم مو. [ ق َ ل َ / ق َ ل َ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قلمی که سر آن از چندین تار مو مرکب است و برای نقاشی بکار میرود. (آنندراج ). قلمی که بجای نوک چوبین و آهنین نوک از موی دارد و نقاشان بکار برند. (یادداشت مؤلف ) : برای آنکه کشم دایم انتظار ترا...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). رشته های باریک و نازکی که بر روی پوست بدن برخی حیوانات پستاندار و ...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (معرب ، اِ ) گیاهی است از تیره ٔ چتریان که آن را شوید بری نیز گویند و دارای خواص زیادکننده شیر و قاعده آور است و مدر نیز می باشد. اثامیطیقون . رازیانه ٔ بیابانی . شبت بری . شوید بری . تامساورت . تامشاورت . بسبسة. کَمّون الجبل . (یادداشت مؤلف ). ...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (یونانی ، اِ) نام حرف میم یونانی . (فهرست ابن الندیم ).
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. [ م َ/ م ُ ] (اِ) درخت انگور که رز نیز گویند. (ناظم الاطباء). درخت انگور است . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاک . رز. تنک . میوانه . انگور. کرم . کرمة. مَیْوْ درخت انگور. درختی است که از میوه ٔ آن استفاده می شود و آن در اغلب نقاط ایران از جمله در جنگل...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. [ م ُ ] (اِ صوت ) میو. آواز گربه . (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). حکایت آواز گربه . اسم صوت گربه . (یادداشت مؤلف ). صدای گربه باشد. (برهان ). آواز گربه باشد. (فرهنگ جهانگیری ) : گربه ٔ جان عطسه ٔ شیردل است شیرگریزد چو کند گربه مو. مولوی ...
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. [ م ُ ] (ضمیر) صورتی از «من » ضمیر اول شخص مفرد.تلفظی از من که در برخی از لهجه ها هست : تو مست و مو دیوانه ، ما را که برد خانه صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه . مولوی .رجوع به من شود.
-
قلم
لغتنامه دهخدا
قلم . [ ق َ ل َ ] (ع مص ) چیدن و تراشیدن ناخن و جز آن را. (منتهی الارب ). || قطع کردن . (اقرب الموارد). در اقرب الموارد قلم به فتح اول و سکون دوم را قطع کردن چیزی و چیدن ناخن معنی کرده است .- قلم شدن ؛ دو نیمه شدن . قطع شدن . شکسته شدن . از یکدیگر ج...
-
فتیله مو
لغتنامه دهخدا
فتیله مو. [ ف َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) کنایه از رند و دیوانه و احمق . (آنندراج ).
-
آمیزه مو
لغتنامه دهخدا
آمیزه مو. [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) آنکه بعض مویهای سیاه و بعض آن سپید دارد، و آن پس از جوانی باشد. دومو. دومویه . اشمط. شمطاء. با موی جوگندمی : اگر شاه هر هفت کشور بودچو آمیزه مو شد مکدر بود. دقیقی .کمیژه موی . (تاج المصادر بیهقی ).- آمیزه موی شدن ؛ کم...
-
تار مو
لغتنامه دهخدا
تار مو. [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ٔ موی . تای مو. || مجازاً، خیلی باریک . نزار : بعیادت پیش وی رفته بودم او را یافتم چون تار مویی گداخته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 459).- مثل تار مو ؛ خیلی باریک و نزار.
-
سرخ مو
لغتنامه دهخدا
سرخ مو. [ س ُ ] (ص مرکب ) سرخ موی . دارای موی سرخ . آدمی یا چهارپایی که مویش سرخ بود.- اشتر سرخ موی ؛ اشتری که موی سرخ داشته باشد و این نوع شتر گرانبهاست : هزار اشتر ماده ٔ سرخ موی بنه برنهادند با رنگ و بوی . فردوسی .بصد کاروان اشتر سرخ موی همه هیزم...
-
سیه مو
لغتنامه دهخدا
سیه مو. [ ی َه ْ ] (ص مرکب ) سیه موی . کسی که موهای سر و روی او سیاه باشد. (ازناظم الاطباء). مجازاً، جوان : جهان شده فرتوت چو پاغنده ٔ سدکیس کنون گشت سیه موی و عروسی شد جماش . بوشعیب .برون آورید از شبستان اوی بتان سیه موی خورشیدروی . فردوسی .پیری رسی...
-
نافه مو
لغتنامه دهخدا
نافه مو. [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) پیری که موهایش مثل موی نافه سفید شده باشد. (آنندراج ). رجوع به نافه شود.
-
مو دادن
لغتنامه دهخدا
مو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مو فرستادن . در جوف کاغذ مو گذاشتن و برای معشوقه فرستادن به نشان آنکه تن من در هجر تو مانند موی لاغر و نحیف گشته است . (از ناظم الاطباء) : وصف زلفش کی دل صدپاره را رو می دهدشانه با این ربط مو می گیرد و مو می دهد. مخلص کاشی...