کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمهزنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ذهاب بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین ، واقع در23هزارگزی شمال سرپل ذهاب و 3هزارگزی شمال باختر راه فرعی باویسی . موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 250 تن است . آب آن ازسرا...
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ) قطعه های شاخ تر که بر زمین غرس کنند. ترکه ٔکوچک پاره ای از درختان که بر زمین نشانند تا بروید.شاخی از گل یا درخت که مورب برند و بنشانند و آن ریشه آرد و نمو کند. (یادداشت مؤلف ). ترکه ٔ سر و ته بریده که بزمین فروبرند ...
-
قلمه
لغتنامه دهخدا
قلمه . [ ق َ ل َم َ / م ِ ] (اِ) نامی است که در آذربایجان به درخت تبریزی دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تبریزی شود.
-
زنی
لغتنامه دهخدا
زنی . [ زَ ] (حامص ) زن بودن . انوثیت . (فرهنگ فارسی معین ). || ازدواج . (ناظم الاطباء). || منسوب به زن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). حالت نسوانیت و چگونگی آن . (ناظم الاطباء) : به صبرم کرد باید رهنمونی زنی شد بازنان کردن زبونی . نظامی .- به زنی آوردن...
-
زنی
لغتنامه دهخدا
زنی . [ زَ نی ی ] (ع اِ) (از «زن ء») خیک خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زنی
لغتنامه دهخدا
زنی . [ زَ نی ی ] (ع ص ) (از «زن و») وعاء زنی ؛ خنور تنک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنک و کم وسعت . (ناظم الاطباء).
-
زنی
لغتنامه دهخدا
زنی . [ زِ ] (از ع ، اِمص ) زناء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). زنا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). پلیدکاری کردن . (دهار) (ترجمان القرآن ). مماله ٔ زنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : نشنود زو نفاق پند دروغ نخورد زو فسا...
-
یک قلمه
لغتنامه دهخدا
یک قلمه . [ ی َ / ی ِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب )کل . تمام . مجموع . همه . (یادداشت مؤلف ) : قاضی از عالم رفته مولانا ضیاءالدین قاضی یک قلمه ٔ کرمان شده . (مزارات کرمان ص 22). و رجوع به یک قلم شود.
-
اره قلمه
لغتنامه دهخدا
اره قلمه . [ اَ رَ / رِ ق َ ل َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) اَشنک . (گااوبا). رجوع به اشنک شود.
-
عشوه زنی
لغتنامه دهخدا
عشوه زنی . [ ع ِش ْ وَ / وِ زَ ] (حامص مرکب ) عمل و حالت عشوه زن . عشوه سازی . عشوه کاری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کبودی زنی
لغتنامه دهخدا
کبودی زنی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) وشم . توشیم . (یادداشت مؤلف ). خالکوبی .
-
کم زنی
لغتنامه دهخدا
کم زنی . [ ک َ زَ ] (حامص مرکب ) تواضع. خضوع .(فرهنگ فارسی معین ). فروتنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترک علائق کردن و گسستن از دنیا : ای شمس حق ّ تبریز دل پیش آفتابت در کم زنی ّ مطلق از ذره کمتر آمد. مولوی .راه تو نیست سعدیا کم زنی و مجردی تا بخی...
-
کله زنی
لغتنامه دهخدا
کله زنی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ زَ ](حامص مرکب ) لاف زنی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
گله زنی
لغتنامه دهخدا
گله زنی . [ گ َ ل َ / ل ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیربخش خورموج شهرستان بوشهر که در 108000گزی جنوب خاور خورموج و جنوب کوه نمک واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه ٔ آن 306 تن است . آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات ، خرما و شغل اهالی زراع...
-
نغمه زنی
لغتنامه دهخدا
نغمه زنی . [ ن َ م َ / م ِ زَ ] (حامص مرکب ) عمل نغمه زن . رجوع به نغمه زن شود.