کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلمداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شیری کردن
لغتنامه دهخدا
شیری کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شیر بودن . دعوی شیری کردن . خود را شیر بیشه قلمداد کردن : مرا دعوی چه باید کرد شیری که آهویی کند بر من دلیری . نظامی .|| دلیری کردن . شجاعت و دلاوری نمودن . (یادداشت مؤلف ) : بکن شیری آنجا که شیری سزد. فردوسی (ازامث...
-
ممتاز خراسانی
لغتنامه دهخدا
ممتاز خراسانی . [ م ُ زِ خ ُ ] (اِخ )میر ممتاز... از شاعران قرن یازدهم است . از اوست :چون دهم تسکین ز پیغامت دل افسرده راکی توان افروخت از پرتو چراغ مرده را.(از تذکره ٔنصرآبادی ص 428 و فرهنگ سخنوران ).در تذکره ٔ روز روشن (ص 765) شیرازی و مقیم عظیم آب...
-
امینی مشهدی
لغتنامه دهخدا
امینی مشهدی . [ اَ نی ِ م َ هََ ] (اِخ ) حسن ... در آتشکده ٔ آذر بیگدلی (چ شهیدی ص 88) و تذکره ٔ صبح گلشن (چ هند ص 42) جزء شاعران قلمداد شده . صاحب آتشکده نویسد:بجودت طبع موصوف و بشعرشناسی معروف است . از اوست :دل مرا کشته ٔ آن غمزه ٔ پرفن میخواست للَ...
-
یاروق
لغتنامه دهخدا
یاروق . (اِخ ) ابن خلکان در تاریخ خود آرد: بهاءالدین معروف به ابن شداد در سیرة صلاح الدین یاروق را چنین یاد کرده است : یاروق بن ارسلان ترکمانی در میان طایفه ٔ خود مردی بزرگ قدر و پیشوا بود و طایفه ٔ یاروقیه ٔ ترکمانان به وی منسوب است خلقتی عظیم و منظ...
-
قاضی نظام الدین
لغتنامه دهخدا
قاضی نظام الدین . [ ن ِ مُدْ دی ] (اِخ ) محمدولد ارشد مولانا شرف الدین حاجی محمد. در شمار اعاظم فقهای زمان میرزا ابوالقاسم بابر قلمداد میشد ولی قاضی نظام به مزید زهد و تقوی و مهارت در امر درس و فتوی بر اکثر علماء عهد سلطان حسین برتری داشت و مدتی در م...
-
بالسامو
لغتنامه دهخدا
بالسامو. [ م ُ ] (اِخ ) (کنت ژزف ) کیمیاگر شعبده باز ایطالیائی (1795 - 1743 م .). نام واقعی او ژیسب بالسامو است . وی در شهر پالرم در خانواده ٔ فقیری بدنیا آمد، در ممارست عقاقیر و داروها اطلاعاتی از ترکیبات شیمیائی و اثرات داروها به دست آورد. به یونان...
-
دریفوس
لغتنامه دهخدا
دریفوس . [ دْری / دِ ] (اِخ ) آلفرد دریفوس (1859 - 1935 م ). افسر ارتش فرانسه و بنام وی قضیه و ماجرایی پیدا آمده است و آن ماجرایی است سیاسی و قضائی در فرانسه که از محکومیت آلفرد دریفوس بجرم خیانت ناشی شد (1894 م .) بدین شرح که وی بجرم تسلیم اسناد محر...
-
دمیتری
لغتنامه دهخدا
دمیتری . [ دِ ] (اِخ ) دمتریوس (1582 - 1591 م .). پسر ایوان چهارم (ایوان مخوف ، تزار روسیه ). در سال 1584 برادرش فیودور اول به جانشینی ایوان نشست ، ولی عملاً فرمانروایی روسیه در دست ب . گادونوف بود. دمیتری در 1591 (احتمالاً به امر گادونوف ) بقتل رسید...
-
قس
لغتنامه دهخدا
قس . [ ق ُس س ] (اِخ ) ابن ساعدة. اسقف نجران است که در بلاغت به وی مثل زنند. (اقرب الموارد). وی حکیمی بود بلیغ در عرب و ششصد سال زندگانی نمود (!)، و در حدیث از او یاد شده است . (از منتهی الارب ). قس بن ساعدةبن جذامةبن زفربن ایادبن نزاربن خطیبه ، بلیغ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی زیاد سَکونی شعیری . شیخ طوسی اورا در عداد اصحاب صادق (ع ) شمرده گوید: همان اسماعیل بن مسلم کوفی است . و در فهرست گوید: نام ابوزیاد مسلم بود. او راست کتابی بزرگ (ظ: در حدیث ) و کتاب النوادر. ابن ابی جید از محمدبن حسن از...
-
گلندام
لغتنامه دهخدا
گلندام . [ گ ُ ل َ ] (اِخ ) محمد. نام جامع دیوان حافظ دانسته اند، اما با تحقیقاتی که علامه قزوینی نموده اند وجود چنین شخصی جامع دیوان حافظ را صحیح ندانسته و در مقدمه ٔ دیوان حافظ (ص قز) چنین نوشته اند:از یازده نسخه از این مقدمه ابداً اسمی از جامع دیو...
-
قاضی میبدی
لغتنامه دهخدا
قاضی میبدی . [ م َ ب ُ ] (اِخ ) امیر حسین بن معین الدین حسینی یزدی میبدی . ملقب به کمال الدین و متخلص به منطقی عالم متبحر فاضل متکلم صوفی ادیب از اکابر علما و متکلمان متأخر است . اصل وی از قریه ٔ میبد است . وی در شیراز از جلال الدین دوانی و دیگر اسا...
-
خاله
لغتنامه دهخدا
خاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خواهر مادر. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (مهذب الاسماء) (اشتینکاس ). کاکی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). دایزَه . مِرخا (در لهجه ٔ دیلمان ). ج ، خالات : نالش او را کشید مادر و فرزندشربت او را چشید عمه و خاله . ناصرخ...
-
واچه
لغتنامه دهخدا
واچه . [ چ ِ ] (اِخ ) پسر ارتاوازد سردار ارمنی در عهد خسرو دوم پادشاه ارمنستان بود. وی از نژاد مامی گونیان بود. پس از مدتی غیبت و مسافرت به یونان هنگامی که ارمنستان دستخوش حمله ٔ سان سان پادشاه ماساژت ها که از اشکانیان ماوراء قفقاز است گردیده بود کشو...
-
اسکندرانی
لغتنامه دهخدا
اسکندرانی . [ اِ ک َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به اسکندریه . (سمعانی ). || نوعی پارچه بوده است که شاید از آن کفن نیز می کرده اند : اگر اسکندری دنیای فانی کند بر تو کفن اسکندرانی . عطار (اسرارنامه ).از وی [ بدرالدین بن نورالدین البروی ] شنیدم که وقتی ب...