کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلقلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلقلة
لغتنامه دهخدا
قلقلة. [ ق َ ق َ ل َ ] (ع اِ) (حروف ...) پنج حرف است و آن عبارت است از قاف و طاء و باء و جیم و دال که در کلمه ٔ قطب جد یا قد طبج گرد آمده است .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). یکی از تقسیمات حروف هجاست و حروف قلقله عبارت است از قاف و دال مهمله و طاء...
-
قلقلة
لغتنامه دهخدا
قلقلة. [ ق َ ق َ ل َ ] (ع مص ) بانگ کردن . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی ). || جنبانیدن . || زدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلقل فی الارض ؛ بر زمین زد. (منتهی الارب ). || (اِصوت ) بانگ قفل و کلید. (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
قلقله
لغتنامه دهخدا
قلقله . [ ق ُ ق ُ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرکزی بخش مریوان شهرستان سنندج ، واقع در26هزارگزی شمال باختری دژ شاهپور. سکنه ٔ آن 40 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
قلقله
لغتنامه دهخدا
قلقله . [ ق ُ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاترزان بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 24هزارگزی شمال باختر سنندج و 12هزارگزی شمال شوسه ٔ سنندج به مریوان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 220 تن است . آب آن از چشمه ...
-
قلقله
لغتنامه دهخدا
قلقله . [ ق ُ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میرده بخش مرکزی شهرستان سقز، واقعدر 53هزارگزی جنوب باختری سقز و 8 هزارگزی جنوب پیرعمران ، موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 110 تن ، آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، ...
-
قلقله
لغتنامه دهخدا
قلقله . [ ق ُ ق ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در 48هزارگزی شمال خاوری سنندج و 6 هزارگزی جنوب سی وسه مَرده . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 130 تن است . آب آن ازچشمه و محصول آن غلا...
-
قلقله
لغتنامه دهخدا
قلقله . [ ق ُ ق ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تورجان بخش بوکان شهرستان مهاباد، واقع در 30هزارگزی جنوب باختری بوکان و 22500گزی باختری شوسه ٔ بوکان به سقز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است . سکنه ٔ آن 375 تن است . آب آن ازسیمین رو...
-
حرف قلقله
لغتنامه دهخدا
حرف قلقله . [ ح َ ف ِ ق َ ق َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حروف قلقله شود.
-
حروف قلقله
لغتنامه دهخدا
حروف قلقله . [ ح ُ ف ِ ق َ ق َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حروف مجهوره ٔ شدیده را حروف قلقله نامند، چه در تلفظ آنها شدت با فشار توأم میباشد، و آنها د. هَ . ق . ط. ج . ب میباشند و مبرد بجای «ق »، «ک » را آورده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ...
-
قلقله دشت حر
لغتنامه دهخدا
قلقله دشت حر. [ ق ُ ق ُ ل َ دَ ح ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باباجانی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاه ، واقع در 84هزارگزی جنوب خاوری ده شیخ . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 150 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات ...
-
واژههای همآوا
-
غلغلة
لغتنامه دهخدا
غلغلة. [ غ َ غ َ ل َ ] (اِخ ) چند شعبه آب که از کوه رَیّان ریزد. (از معجم البلدان ).
-
غلغلة
لغتنامه دهخدا
غلغلة. [ غ َ غ َ ل َ ] (ع مص ) درآوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داخل کردن ، یقال : غله و غلغله ؛ اذا ادخله . (تاج العروس ). || غلغلة در چیزی ؛ داخل شدن در آن به رنج و سختی . (اقرب الموارد). || شتاب رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زود رفتن . (تا...