کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلقال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلقال
لغتنامه دهخدا
قلقال . [ ق َ ] (ع اِمص ) جنبش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم است قلقلة را. (منتهی الارب ). || (ص ) مسفار بمعنی دائم السفر و عبارت لسان چنین است : رجل قلقال ؛ صاحب اسفار. (اقرب الموارد).
-
قلقال
لغتنامه دهخدا
قلقال . [ ق ِ ] (ع اِ) لفج شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) قَلْقَلَة. (اقرب الموارد). رجوع به قلقلة شود.
-
جستوجو در متن
-
مسفار
لغتنامه دهخدا
مسفار. [ م ِ ] (ع ص ) کثیرالاسفار. (اقرب الموارد). قلقال . کثیرالسفر. دائم السفر. آن که دائما در سفر باشد. || شترماده ٔ قوی و توانا. (از اقرب الموارد).
-
دائم السفر
لغتنامه دهخدا
دائم السفر. [ ءِ مُس ْ س َ ف َ ] (ع ص مرکب ) مسفار، قلقال ، که پیوسته در سفر باشد. || (در اصطلاح فقه ) از عناوین مستثنی شده ٔ از حکم وجوب قصر (نماز).
-
لفچ
لغتنامه دهخدا
لفچ . [ ل َ ] (اِ) لب سطبر. لب درشت آویخته . لغتی است در لفج . به معنی لب حیوانات مخصوصاً شتر و گاو و خر استعمال میشود : فروهشته لفچ و برآورده کفچ به کردار قیر و شبه کفچ و لفچ . فردوسی .لفچهائی چو زنگیان سیاه همه قطران قبا و قیر کلاه . نظامی .فروهشته...
-
لفج
لغتنامه دهخدا
لفج . [ ل َ ] (اِ) لفچ . لب . لنج . لوشه . لوچه . فرنج . جحفلة. لب سطبر و گنده ، مانند لب شتر. (از برهان ). لب حیوانات . بتفوز. پتفوز. نول . مشفر. شقشقة : چشم چون جامه ٔ غوک آب گرفته همه سال لفج چون موزه ٔ خواجه حسن عیسی کژ. منجیک .گردن ز در هزار سیل...