کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلتة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلتة
لغتنامه دهخدا
قلتة. [ ق َ ل ِ ت َ ] (ع ص ) شاة قلتة؛ گوسفند که شیر او شیرین نباشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
قلتة
لغتنامه دهخدا
قلتة. [ ق ُ ت َ] (اِخ ) دهی است خرم معروف به سواتی قلتة، واقع در صعید مصر در مشرق نیل پائین اخمیم . (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
قلته
لغتنامه دهخدا
قلته . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حمزه لو از بخش خمین شهرستان محلات . سکنه ٔ آن 42 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
قلته
لغتنامه دهخدا
قلته . [ ق َ ت َ / ت ِ ] (ص ) به معنی دوم قلتبان است که دیوث و قواده باشد. (برهان ). قلته = قرته = قلتبان . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به قلتبان شود.
-
واژههای همآوا
-
غلتة
لغتنامه دهخدا
غلتة. [ غ َ ت َ ] (ع اِ) اول شب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
غلتة
لغتنامه دهخدا
غلتة. [ غ َ ل َت َ ] (ع اِ) یک سهو در حساب . ج ، غَلَتات . (فرهنگ ناظم الاطباء). قیاساً میتواند اسم مرة از غَلت باشد.
-
غلتة
لغتنامه دهخدا
غلتة. [ غ ُ ت َ ] (ع اِمص ) اسم مصدر از غَلَت به معنی غلط. (از اقرب الموارد). رجوع به غَلَت شود.
-
غلطة
لغتنامه دهخدا
غلطة. [ غ َ ل َ طَ] (ع اِ) یک خطا در منطق . (ناظم الاطباء). یکبار خطاکردن در سخن . اسم مرة از غَلَط. رجوع به غلط شود.
-
جستوجو در متن
-
عزیز
لغتنامه دهخدا
عزیز. [ ع َ ] (اِخ ) جدّی است جاهلی ، و فرزندان او بطنی از بنی هلال بن عامر از عدنانیه اند. مساکن آنان در ساقیة قلتة، از عمل اخمیم ، درصعید مصر بوده است . (از الاعلام زرکلی به نقل از نهایة الارب و البیان و الاعراب و خطط مبارک و السبائک ).
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) قبیلة من بکربن عبد مناةبن کنانة و هم بنولیث بن بکربن عبد مناة. منهم الصعب بن جثامة اللیثی الصحابی رضی اﷲ عنه و قد ذکر الحمدانی : ان منهم طائفة بساقیة قلته بالاخمیمیة من صعید مصر. (صبح الاعشی ج 1 ص 350). و رجوع به لیث بن بکر شود.
-
قلتبان
لغتنامه دهخدا
قلتبان . [ ق َ ت َ ] (اِ) سنگی باشد کوتاه و آن را به شکل استوانه تراشند یعنی مدور طولانی و بر پشتهای بام غلطانند تا پشت بام سخت و محکم گردد . (برهان ). || (ص ) بی غیرت و دیوث یعنی کسی که بر احوال قبیح زن خود واقف گردد و چشم پوشی نماید، و این مجاز است...
-
دلال
لغتنامه دهخدا
دلال . [ دَل ْ لا ] (ع ص ، اِ) واسطه بین فروشنده و خریدار. (از اقرب الموارد). فراهم آرنده ٔ بایع و مشتری . (منتهی الارب ). واسطه و میانجی عموماً و میانجی معاملات خصوصاً. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). بهاکننده . (دهار). کسی که با دریافت حق معینی واسط...