کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قلب کار
لغتنامه دهخدا
قلب کار. [ ق َ ] (ص مرکب ) سازنده ٔ زر یاسیم قلب یا زری که در میانه ٔ آن مس یا روی بود و برروی آن طلا یا نقره باشد. (از آنندراج ) : خاقانیا ز بغداد اهل وفا چه جویی کز شهر قلب کاران این کیمیا نخیزد. خاقانی .هر کجا قلب کار دزد بودگر سیاست کنند مزد بود....
-
قلب گه
لغتنامه دهخدا
قلب گه . [ ق َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف قلب گاه : جهاندار در قلبگه کرد جای درفش کیانیش بر سر به پای . نظامی (از آنندراج ).رجوع به قلبگاه شود.
-
قساوت قلب
لغتنامه دهخدا
قساوت قلب . [ ق َ وَ ت ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سخت دلی . دل سختی . سنگدلی . دل سنگی .
-
اصل قلب
لغتنامه دهخدا
اصل قلب . [ اَ ل ِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل القلب و قلب شود.
-
جذب قلب
لغتنامه دهخدا
جذب قلب . [ ج َ ب ِ ق َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا جذب القلب . علتی است که بیمار احساس میکند دل او بزیر کشیده میشود. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیماریی باشد که بیمار چنان حس کند که دل او بزیر کشیده میشود. (از بحر الجواهر).
-
خوش قلب
لغتنامه دهخدا
خوش قلب . [ خوَش ْ / خُش ْ ق َ ] (ص مرکب ) نیکخواه . خواهنده ٔ خوشی برای دیگران . مقابل بدقلب .
-
واژههای همآوا
-
غلب
لغتنامه دهخدا
غلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غَلَب و غَلَبَة. (از اقرب الموارد). رجوع به همین مدخل ها شود.
-
غلب
لغتنامه دهخدا
غلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن 3/30). غلب ازمصادر مفتوحة العین است مانند طلب ، فراء گوید: محتمل است که آن «غلبه » باشد که هاء آن به جهت اضا...
-
غلب
لغتنامه دهخدا
غلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به اغلب شود. || بوستانهای بسیاردرخت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). ج ِ غلباء. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع ...
-
غلب
لغتنامه دهخدا
غلب . [غ ُ ل ُ ] (اِ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب .
-
جستوجو در متن
-
اقلاب
لغتنامه دهخدا
اقلاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ قَلب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ قِلب . (ناظم الاطباء). || ج ِ قُلب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ قُلب ، بمعنی دستانه و دست برنجن زنانه و مار سپید و پیه خرمابن . (آنندراج ). رجوع به قلب شود.
-
قلبة
لغتنامه دهخدا
قلبة. [ ق ِ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ قُلْب . (اقرب الموارد). رجوع به قُلْب شود.
-
باژگونی
لغتنامه دهخدا
باژگونی . (حامص مرکب ) انعکاس . انقلاب . قلب .
-
دل طپش
لغتنامه دهخدا
دل طپش . [ دِ طَ پ ِ ] (اِ مرکب ) دل تپش . طپش قلب . ضربان قلب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دل تپش شود.