کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلا بی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلاً
لغتنامه دهخدا
قلاً. [ ق ِ لَن ْ ] (ع مص ) دشمن داشتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): قلا فلاناً قلاً و قلأاً؛ ابغضه . (اقرب الموارد). رجوع به قلاء شود.
-
قالی قلا
لغتنامه دهخدا
قالی قلا. [ ق َ ] (اِخ ) شهری است در ارمنستان کبیر از نواحی خلاط از نواحی منازجرد از نواحی ارمنستان چهارم . احمدبن یحیی گوید: از عهد انوشیروان هنوز ارمنستان بدست ایرانیان بود تا اسلام آمد. و این کشوردچار اختلال و نابسامانی و شبیه ملوک الطوائفی می بود...
-
قلا و مقلا
لغتنامه دهخدا
قلا ومقلا. [ ] (اِ مرکب ) الک دولک . دودله . دوداله .قله . کال چنبه . الک جنبش . پله چوب . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن زکریابن دینار غلابی ، مکنی به ابوعبداﷲ. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است . او راست : کتاب مقتل الحسین بن علی ، کتاب وقعه ٔ صفین ، کتاب الجمل ، کتاب الحرة، کتب مقتل امیرالمؤمنین ، کتاب ال...
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن معاذبن نشیط غلابی بصری . اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 413ب شود.
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی . [ غ َل ْ لا بی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به غلاب که نام والد خالدبن غلاب بصری است . (از انساب سمعانی ورق 413 ب ).
-
غلابی
لغتنامه دهخدا
غلابی .[ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویةبن عمروبن خالدبن غلاب غلابی ، مکنی به ابوامیه . وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این زن مادر خالدبن حارث بود. ابوامیه از اهل بغداد بود. از پدرش کتاب تاریخ او را روایت کرد، و ...
-
قلابی
لغتنامه دهخدا
قلابی . [ ق ُل ْ لا ] (ص ) مصنوع . مُزَوَّر. قلب . ساختگی .بدل . عملی . || پول قلب . (ناظم الاطباء). ناسره . || مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. (آنندراج ) : مژه بر هم بهشت را دیدم دور ازین زاهدان قلابی . طالب آملی (از آنند...
-
جستوجو در متن
-
دشمن داشتن
لغتنامه دهخدا
دشمن داشتن . [ دُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) مکروه داشتن و نفرت داشتن و تنفر داشتن . (ناظم الاطباء). خصم بشمار آوردن . ابغاض . (تاج المصادر بیهقی ). احصاف . اصلاف . (منتهی الارب ). بغض . تبغیض . (دهار). خزو. خوز. (منتهی الارب ). شناء. شناءة. شنان . (دهار)....
-
کلات
لغتنامه دهخدا
کلات . [ ک َ ] (اِ) قلعه یادهی بزرگ را گویند که برسر کوه یا پشته ٔ بلندی ساخته باشند خواه آباد باشد و خواه خراب (برهان ) (ناظم الاطباء). قلعه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). ده کوچکی که بر پشته باشد. (اوبهی ). دیهی باشد کوچک بر بلندی و اگر نیز خراب ...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن قاسم بن عیذون بن هارون بن عیسی بن محمدبن سلمان مکنی به ابوعلی قالی . صاحب امالی . از ائمه ٔ لغت و اساتید نحاتست . در فن اعراب بر آیین بصریین میرفت . نیای بزرگ وی سلمان از موالی عبدالمل»بن مروان بود. در طبقات سیوطی از طبقات...