کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) زمخشری گوید: کوهی است از کوههای قبلیة. (معجم البلدان ).
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (اِخ ) شش ستاره که قوس نامیده میشوند. (اقرب الموارد). در منتهی الارب در ماده ٔ «ب ل د» آرد: بلدة، یکی از منازل قمر میان نعائم و معد ذابح و گاهی از آن عدول کرده به قلاده میرود.
-
قلادة
لغتنامه دهخدا
قلادة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) گردن بند.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). حمیل . (ناظم الاطباء).ج ، قلائد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : شیر هم شیر بود گرچه به زنجیر بودنبرد بند قلاده شرف شیر ژیان . فرخی .و با لفظ بستن و کشیدن و گسستن مستعمل . (آنندراج ) : ...
-
واسطه ٔ قلاده
لغتنامه دهخدا
واسطه ٔ قلاده . [ س ِ طَ / طِ ی ِ ق ِ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واسط عقد. گرانبهاترین گوهر گردن بند که در وسط آن است : در پهلوی مسجد اعظم و جامع محترم جایی به دست آوردم و واسطه ٔ قلاده ٔ صف مسجد شدم . (مقامات حمیدی ). به هر طرف که رسیدم پندا...
-
جستوجو در متن
-
فرید
لغتنامه دهخدا
فرید. [ ف َ ] (اِ) میانه ٔ قلاده را گویند. (برهان ).
-
عطاردی
لغتنامه دهخدا
عطاردی . [ ع ُ رِ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن محمد عطاردی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از مادحان یمین الدوله سبکتکین بود و دو بیت زیر از اوست :ملک قلاده است و او میان قلاده زین نگیرد قلاده جز به میانه حشمت او بر دهان دهر دهانه است فضل نیارد لگام جز به دهانه .(از ل...
-
واسطةالقلادة
لغتنامه دهخدا
واسطةالقلادة. [ س ِ طَ تُل ْ ق ِ دَ ] (ع اِ مرکب ) واسطالعقد. واسط عقد. واسطه ٔ قلاده . بهین چیزی که در گردن بند بود. (از یادداشتهای مؤلف ). بهترین گوهر گردن بند. رجوع به واسطه ٔ عقد و واسطه ٔ قلاده شود.
-
گلوفشار
لغتنامه دهخدا
گلوفشار. [ گ ُ / گ َ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) قلاده و گلوبند. (ناظم الاطباء).
-
متلبب
لغتنامه دهخدا
متلبب . [ م ُ ت َ ل َب ْ ب َ ] (ع اِ) جای قلاده . (از اقرب الموارد). و رجوع به لَبَب شود.
-
احراج
لغتنامه دهخدا
احراج . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِرج . گوش ماهیها که برای دفع چشم بد، در گلو آویزند. || قلاده های سگان .
-
قلائد
لغتنامه دهخدا
قلائد. [ ق َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ قلادة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلادة شود.- ام القلائد ؛ میانکک زرین در گردن بند. (مهذب الاسماء).- قلائدالخیل ؛ کنایه از بزرگواران . گویند: نساء بنی فلان قلائدالخیل ؛ ای هن کرام ، زیرا جز اسب پیشرو نجیب را ...
-
مکرسة
لغتنامه دهخدا
مکرسة. [ م ُ رَ س َ / م ُ ک َرْ رَ س َ ] (ع ص ) قلادة مکرسة؛ قلاده ای که مروارید و مهره ٔ آن در رشته ای کشیده سپس آن هر دو را یک جا کرده با مهره های کلان ضم کنند. (منتهی الارب ). گردن بند از مروارید و مهره که در مابین دو دانه از مروارید و مهره ، مهره...
-
کلاجک
لغتنامه دهخدا
کلاجک . [ ک َ ج َ] (اِ) یک قسم زینت برای قلاده ٔ سگ . (ناظم الاطباء). || یک قسم صدفی که با آن شراب خورند. (ناظم الاطباء). و به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
-
محرج
لغتنامه دهخدا
محرج . [ م ُ ح َرْرَ ] (ع ص ) کلب محرج ؛ سگی که قلاده ٔ مهره ٔ حراج [ گوش ماهی ] به گردن دارد. (منتهی الارب ).